پارت1

762 96 32
                                        

قبیله خورشید

-سرورم لطفا صبر کنید!

+نمیتونی منو بگیری سو

ندیمه سو دیگر نفسی برای دویدن نداشت و جیمین همین حالا فاصله ای خیلی زیادی با او داشت

+من از همتون تندترم

درحال دویدن صدایی نظرش را جلب کرد

×الهه ماه ولی اون فرزند اول نیست

کمی نزدیک در شد باز بود خیلی اروم داخل رفت

وای الهه ماه (همون خدای من)
اون زنی که داخل بود خیلی زیبا بود

=سرنوشت تغییر نمیکنه تنها جیمین و یونگی لایق هم هستند
اونها جفت مقدر شده ای یکدیگراند

پادشاهی اینده پک ماه مال یونگی است

صدای ان زن هم زیبا و گوش نواز بود
ولی

یونگی که بود؟

با جیمین چه نسبتی داشت؟

اصلا جفت چیست؟

طبیعی بود جیمین پنج ساله هیچ چیز در این باره نمی دانست

پس سوال کرد

یونگی کیه؟

ناگهان افراد حاضر در اتاق که تنها سه نفر بودند سمت او برگشتند

=الهه ماه جیمین تونباید اینجا باشی

یونگی کیه؟

پسر بچه باری دیگر بیان کرد

آن زن که از نظر جیمین بسیار زیبا بود به سمتش امد

-توجیمینی درسته؟

+بله من جیمینم سریع ترین فرد قصر

افراد حاصر در اتاق به شیرین زبانیه کودک خندیدن و جیمین اخم کوچکی کرد که بامزه ترش میکرد

+من راست گفتم

-اوه پس حتما خیلی سریعی

+اره همینجوریه

یونگی کیه؟

باری دیگر سوالش راپرسید

-اون جفت مقدر شده ای توعه عزیزم

+جفت چیه؟

-وقتی زمانش رسید میفهمی

بعد از گفتن این حرف بوسه ای روی گونه ای پسر کاشت و بعد پسر به خواب عمیقی فرو رفت

الهه چه اینده ای برای جیمین تدارک دیده؟

هدفش از این کار چه بود؟

هیچکس نمی دانست

ولی

روزی همچیز اشکار خواهد شد
.
.
.
.

بلاخره روز معود رسید

بلاخره 19سالش شد

امروز قرار بود روز تولدش درجشن تولد 19سالگیش

خورشیدوماهWaar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu