(پارت15)

341 53 37
                                    

سلام سلام من اومدم لطفا ازم دلخور نباشیددددد واقعا این اواخر کار زیاد دارم
خب دلی اومده بایه پارت قشنگ منتظرتون نمیزارم بریم که پارتو داشته باشیم
:
:
:
+اخ چته وحشی؟

- ت تو رفته بودی تو من!

+من رفته بودم تو تو؟چرا چیز میگی تو انقد محکم بغلم کرده بودی که داشتم خفه میشدم

خرید دوروغ بود نه؟تو قصد داشتی منو بکشی قاتل

میخواستی خفم کنی

-من فقط عادت دارم موقع خواب یچیزیرو بغل کنم

+مرتیکه مگه من اشیائم؟برو بالشتتو بغل کن

-اه باشه بابا من که از قصد بغلت نکردم یه بار توضیح دادم

+بی ادب تو منو انداختی زمین نزدیک بود تقریبا دستمو بشکنی

-هی از قصد نبود توام انقد غر نزن

+ایش...

-مگه نمیخواستی بری خرید؟

+چرا میخوام برم

-پس بهتره بری صبحونه بخوری و اماده شی چون من تمام روزو وقت ندارم

-اوه باشه

جیمین تند گفت و سریع جهید و میخواست از اتاق بیرون بپره

-هی هی کجا؟

+مگه نگفتی برم پایین صبحونه بخورم بعدش بریم خرید؟

-مطمئنم نگفتم با این سرووضع برو

-سرووضعم چشه مگه؟

یونگی سعی داشت نخنده ولی لباش کش اومدن و لبخند شیرینی زد

-چرا خودت نمیبینی؟

جیمین روبه روی اینه قرار گرفت

یا الهه ماه چیزی که میدید فاجعه بود

چه بلایی سرش اومده بود؟

انگار تازه رعدوبرق زده بود بهش

یه لنگه شلوارکش بالا و یه لنگ پایین بود

تیشرتش کاملا بهم ریخته بود وچروک شده بود

موهاش!

دقیقا انگار به موهاش رعدوبرق زده بود!

-تو خیلی بامزه ای

پسرک بزرگنر لبخند لثه ای زد

جیمین لحظه ای جوابشو خورد

حیرت زده لب زد

+لبخندت!

-چی؟

+لبخندت توخیلی قشنگ میخندی!

قشنگ صورتت کش میاد و میشه لثه هاتو دید

تاحالا ندیده بودم کسی اینجوری بخنده

-اوه من معمولا زیاد اینجوری نمیخندم

+چرا؟توکه خیلی قشنگ میخندی

-ام نمیدونم فقط بیخیالش خودتو مرتب کن و بیا پایین

یونگی از اتاق خارج شد

جیمین لبخند شیطانی زد

+از این به بعد مجبورت میکنم برام بخندی مین یونگی عمرا اگه از اون خنده های قشنگ بگذرم

خودشو مرتب کرد و بیرون رفت

دوتقه به در اتاق جونگ کوک زد اما جوابی نشنید

دروباز کردو داخل و نگاه کرد ولی خبری از جونگ کوک نبود

+یعنی کجا رفته؟

شونه ای بالا انداخت و راهشو پیش گرفت

..........
JK:

-هی تو داری چیکار میکنی؟

باز همون رایحه اشنای قهوه

+من؟

-اره تو

+هیچی دارم کمک میکنم میز صبحانرو بچینن

تهیونگ دست کوچیک امگارو گرفت و رویکی از صندلی ها نشوند

-خودشون انجام میدن تو لازم نیست کاری کنی

رو صورت پسرک خم شد

-رنگ مورد علاقت چیه؟

جونگ کوک به خاطر سوال یهویی الفا هول شد

+هان؟

-انقد ناواضحه؟میگم رنگ مورد علاقت چیه ؟

+چرا میخوای بدونی؟رنگ موردعلاقه ای من به تو چه ربطی داره؟

-خودتم میدونی تو جفت منی میخوام بشناسمت دیریازود باید همدیگرو بشناسم پس بیا از همین الان شروع کنیم امگا نظرت چیه؟

+من نظری ندارم یعنی لازم نیست به موقعش همچی اتفاق میفته

-از اون دسته امگاهایی هستی که دیر پامیدن

+ببخشید؟

-هیچی فقط گفتم به دست اورودنت سخته

+اها میتونه درست باشه چون بلاخره منم یه حق و حقوقایی دارم چون امگام دلیل نمیشه که خیلی ساده تن به هرکاری بدم

-افرین خوشم اومد
یک هیچ جلویی امگا

+میخوای مسابقه بدیم؟باشه الفا

=هی هی از جونگ کوک دور شو اون مال منه!

:
خب خب پارت 15ببخشید اگه کم و دیر شد واقعا سرم شلوغه تویه موقعیت مناسب براتون جبران میکنم

خورشیدوماهWhere stories live. Discover now