در رو باز کردند و وارد اتاق شدند، جونگکوک پوزخندی زد و با هل دادن اون شخص روی تخت روش خیمه زد و زانوش رو کنار بدنش گذاشت.
دستش رو روی عضو مرد قرارداد و با کشیدن خطهای فرضی اون رو به مرز جنون کشوند.
-آههه.. تو...
جونگکوک خم شد تا لبهای مرد زیرش رو ببوسه که در یک حرکت اون مرد چرخید و جاهاشون رو عوض کرد.-کی گفته باید تاپ باشی جناب؟
جونگکوک دستش رو به زیرچونهی مرد کشید و اغوا کننده لبش رو به دندون گرفت و چشمهاش رو خمار کرد.-باید جذابیتت رو نشون بدی تا بذارم تاپ باشی..
مرد پوزخندی زد
دستش رو روی سینهی پسر کشید و سرش رو بین گردنش برد و گردنش رو بوسید.
چرا بهش خوش نمیگذشت؟ چرا حرکات مرد رو دوست نداشت؟ چی توی فکرش میگذشت؟قبل از اینکه مرد گردنش رو گاز بگیره خودش رو عقب کشید.
-بسه رو مودش نیستمولی مرد دست بردار نبود و حاضر نمیشد همچین چیزی رو از دست بده، پای راستش رو که کنارش بود جلو کشید و باعث شد دوباره زیرش دراز بکشه، زبونش رو روی لب جونگکوک کشید و خواست اون دوتکه گوشت خواستنی رو ببوسه که با ضربهای که پسر با زانوش به وسط پاش زد، دنیا برای لحظهای سیاه شد و چرخید و از روی کوک کنار رفت.
-وای... چه کار میکنی حرومی؟!
جونگکوک بیخیال از جا بلند شد و به سمت در خروجی حرکت کرد و وقتی خواست در رو باز کنه شونهاش توسط مرد گرفته شد و به عقب برگشت و با مشت محکمی که به صورتش خورد غافلگیر شد.روی زمین افتاد و خونی که از لبهاش روان شده بود رو با پشت دست پاک کرد و بدون توجه خواست بیرون بره که دوباره توسط مرد گرفته شد ولی اینبار سریع چرخید و مشت محکمی به صورتش کوبید.
-گمشو!!
-تاوانشو پس میدی؟
-فیلم زیاد میبینی؟ تاوان چی؟ تو حتی نتونستی یک سانت از دیکمو بلند کنی، چه توقعی داشتی؟!
-تو دیونهای
-شاید، ولی دیونه هام دیک دارن و تو از پسش بر نیومدی!گوشه ی لبش میسوخت، بدتر از این هم وجود داشت؟! حتی یه لحظهام بهش خوش نگذشته بود!
چه اتفاقی برای اون بی پروای توی تخت افتاده بود؟
دستی به لبش کشید و اخمی روی صورتش نقش بست.-گندش بزنند
دیگه حتی حوصله نداشت تا مشروب سفارش بده، پشیمون از اینکه امشب به اینجا اومده از در بار بیرون رفت و شوکه سرجاش ایستاد.-خوش گذشت؟!
ارباب تکیهاش رو از ماشین گرفت و سیگارش رو زیر پاش له کرد و قدمی به سمت پسر جلو اومد، با دستش صورتش رو به سمت خودش گرفت و مستقیم تو چشمهایی که از ترس توی مردمکش میلرزید، خیره شد.-اوه خشن بوده؟ نگفته بودی خشن دوست داری!
انگشت شستش رو به گوشهی لب زخمی پسر کشید و باعث شد تا زخمی که به تازگی بسته شده بود دوباره سرباز کنه و انگشت مرد رو به رنگ قرمز دربیاره.
YOU ARE READING
Gambling
Fanfiction▪︎Complete▪︎ ະFɪᴄ Nᴀᴍᴇ ᯓ Gambling ະGᴇɴʀᴇ ᯓ BDSM, Sᴍᴜᴛ, Aɴɢsᴛ ະCUP ᯓ VKᴏᴏᴋ هیچی نداشت بگه، اون همه چیزش رو باخته بود حتی آخرین سرمایه اش یعنی خودش، روحش و بدنش رو به کیم تهیونگ باخته بود. چی پیش خودش فکر کرده بود که میتونه با کینگ دربیافته؟ پشیمو...