Last Part

412 51 31
                                    

با صدای بلند فریادی که از فاصله‌ی زیاد به گوشش می‌رسید لای پلک‌های خسته‌اش رو باز کرد و به اطرافش نگاهی انداخت، کجا بود؟ درسته اینجا اتاق تهیونگ و عمارت کیم بود و جونگکوک دقیقا وسط تخت کینگ طوری دست‌ها و پاهاش رو ازهم فاصله داده و خوابیده بود که انگار فردایی وجود نداره!
کم کم به خودش اومد و سرجاش نشست و پشت سرش رو کمی خاروند و آب دهانی که از کنار لبش روان شده بود رو پاک کرد.

-حالا یعنی دوست پسرش شدم؟ الان منم ارباب محسوب میشم؟
-بلندشو خودت رو جمع کن مهندس، خوبه امروز جلسه‌ی توجیهی برای کارفرما داشتیم و اونوقت رئیس ما تا ساعت ۴بعدازظهر خوابیده.

با غرغر جیمین که همچنان سرش توی گوشی بود و داشت بازی میکرد نگاهش رو به گوشه‌ای از اتاق که روی مبل تک نفره‌ نشسته بود، داد.

-تو اینجا چه‌کار میکنی؟
-فکر کردی کی دزدیدت؟
-تو بودی؟
-تنها که نه با یونگی بودیم ولی...

گوشی رو قفل کرد و کنار گذاشت و جدی با اخم‌هایی درهم به جلو خم شد.

-میشه رژیم بگیری؟ یا یه طوری اون وزن کوفتیت رو پایین‌تر بیاری؟ کمرم شکست!

جونگکوک طبق معمول بدون توجه به حرف‌های جیمین از روی تخت بلند شد و لباس‌هایی که کنار تخت براش آماده شده بود رو پوشید‌.

-من نگاه نمیکنم نگران نباش!
-برام مهم نی...
-ولی به کینگ حق میدم بخواد بدزدتت! منم همچین ثروتی داشتم دو دستی بهش میچسبیدم.

جونگکوک بلند خندید و بعد از بستن آخرین دکمه لباسش سمت جیمین رفت.

-گشنمه!
-بکشم پایین؟
-اون رو بده دوست دخترت بخوره!
-ندارم که، هرچی هست از کنار هرماموریت یه وان نایتم به من میرسه، حالا نمیشه تو جبران کنی؟

کوک جلو خم شد و نگاه ترسناک و پوزخند وحشتناک‌ترش رو نشون جیمین داد.

-اگه تحمل شکنجه‌های تهیونگ رو داری میتونیم روش قمار کنیم.

جیمین با شنیدن اسم تهیونگ انگار که یاد مطلب مهمی افتاده باشه، سریع از جاش بلند شد و دست کوک رو گرفت و به سمت پایین رفت.

-هی صبر کن! الان میخوریم زمین.
-ساکت شو!! قرار شد هرموقع والامقام بیدار شدند به منصه‌ی ظهور ارباب برسند.
-به چی؟
-هیچی گفت بری پیشش!
-باشه این چه کاریه؟ اگه مثل انسان متمدن هم ازم میخواستی همراهت میومدم.
-گفتم شاید پرنسس بخواد ناز کنه!

جونگکوک چیزی نگفت و پشت سر جیمین خودش رو به اتاق کار تهیونگ رسوند که صدای فریاد بلندش هردو رو سرجا میخکوب و دست جیمین رو روی دستگیره‌ی در خشک کرد.

-این کارهای احمقانه‌ی شما کی قراره تموم شه؟

جیمین نفس عمیقی کشید و با زدن چند ضربه به در حضورش رو اعلام کرد و بعد از اعلام رضایت تهیونگ وارد اتاق شد.

GamblingDonde viven las historias. Descúbrelo ahora