دیدگاه کوک
همه اونایی که سعی داشتن توجهش جلب کنن... یا کنارش میومدن تا کوک راضی کنن که باهاش همگروهی باشن نادیده گرفت ...
روی کاغذ اسم خودشو و ته نوشت .. کیفش برداشت سمتش رفت.... ته کاغذ گرفت ..با دیدن اسمش چشماش گرد شد... نگاه متعجب به کوک داد...
کوک: من میخوام هم گروهیم شما باشین ...
لبخندی زد....ته : نمیشه کوک باید از فردا این کلاس باش
کوک: خب توهم الان اینجایی دیگه
ته : کوک من فقط امروز اومدم
کوک : این یه دستوره
لحنش جدی کرد ...
ته : اینجا فکر نکنم بتونی دستور بدی
کوک : معلوم که میدم و تو همگروهی منی ... در ضمن من شرایطم خاصه پس هیچ کدوم اونا انتخاب نمیکنم
ته : باید استاد موافقت کنه که نمیکنهته دیگه داشت کلافه میشد .... کوک واقعا یه دنده بود...قرار نبود کوتاه بیاد...
کوک : اون با من .. کی میتونه با من مخالفت کنه
چشمکی به ته زد و بیرون رفت... ته کلافه دستی توی موهاش کشید نفس عمیقی کشید...دیدگاه کوک
خواست سمت کلاس برگرده که نامجون مانع شد.
نامجون: کلاس بعدی از این طرفه ...
کوک : هیونگ...
نامجون بدون توجه ..کوک سمت کلاس بعدی هول داد...دیدگاه کوک
بدون کوچکترین توجهی به حرفای استاد... پیشونیش روی میز گذاشته بود ... زیر میز با گوشیش کار میکرد ...
YOU ARE READING
آکادمی
Fanfictionکیم تهیونگ دانشجو ممتاز اکادمی سلطنتی که مسئول تور اکادمی جئون جونگ کوک شاهزاده جوان و دردسرساز شده ،چی میشه اگه تهیونگی که از دست کوک آسی شده بخواد جور دیگه ای ارومش کنه و کوک هم بدش نیاد بیشتر شلوغ کنه .... ژانر : رمنس, عاشقانه ، مدرسه ای ،اسمات...