part 15

1.9K 319 46
                                    

دیدگاه ته
نگاهی برنامه کلاسا های انداخت ... کتاب مد نظرش انتخاب کرد ... کمی صندلیش کج کرد تا کوک بهتر ببینه ... وقتی سمتش برگشت با کوکی که با لبخند بهش زل زده ... رو به رو شد ...‌ با کنجکاوی بهش خیره بود که لبخند کوک پر رنگتر شد...
ته : خب ..
با تردید گفت ... تا اینجا به جز لبخند کوک چیزی براش عجیب نبود ... کوک واقعا مشتاق به نظر میرسید ...
کوک : من آماده ام ... هیونگ
ته : خیلی خب ...‌
ته کتاب باز کرد ... مشغول شد ...

دیدگاه کوک دستش روی میز دراز کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


دیدگاه کوک
دستش روی میز دراز کرد ... سرش روی بازوش گذاشت ...
داشت با گوشی کارمیکرد....
ته : کوک ..
با لحن جدی ته ....گوشی روی میز خوابوند ...
کوک : دارم گوش میدم ....
ته نفس عمیقی کشید... ادامه داد...

 ادامه داد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


دیدگاه ته دوباره نگاهی کوک‌ انداخت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


دیدگاه ته
دوباره نگاهی کوک‌ انداخت ... اصلا معلوم نیست گوش میداد یا نه ... ته نهایت سعیش میکرد تا اروم باشه ... باهاش کنار بیاد... کلافه چشماش روی هم فشار داد... نفس عمیقی کشید...
ته : کوک بهتر نیست گوشی بزاری کنار ...
و درست بشینی .. اینجوری اصلا متوجه نمیشی.
توی دلش داشت عاجزانه از کوک خواهش میکرد ... که سریعتر کارش تموم کنه بره ... کوک نگاهش به ته داد ... لبخندی زد...
کوک : حواسم هست هیونگ .. خیالت راحت ادامه بده
ته : خیلی خب ...
درسش ادامه داد ....

آکادمی Where stories live. Discover now