part 24

1.8K 292 16
                                    

دیدگاه ته
بیرون از اتاق منتظر جیمین بود ...
اینقدر توی افکارش غرق شده بود ... که چجوری باید از جیمین بپرسه که نفهمید جیمین کی کنارش رسید ..
جیمین : ته
دستی به شونه ته زد ... ته از افکارش بیرون اومد نگاهش به جیمین داد ... جیمین با دیدن حال ته ... سعی کرد خنده شو کنترل کنه ...دستش گرفت ... سمت پشت بوم برد ...

وقتی به پشت بوم رسیدن ... هوپی پشت توی راه پله وایستاد .... تا کسی مزاحم اون دو نفر نشه ...
جیمین : خب اینجا کسی نمیاد
سمت ته چرخید ... منتظر با ذوق که سعی داشت پنهونش کنه به ته خیره بود ...
ته : یکم پیچیده است ...
سمت جعبه های که گوشه دیوار بودن رفت ... روشون نشست ... جیمین هم سمتش رفت ...
جیمین: میدونم

خنده ریزی کرد ... ته با کلافگی نفسش بیرون داد ...
ته : نمیدونی جیم ... من سعی دارم از کسی فاصله بگیرم .. ولی نمیشه ... از یه طرف قلبم نمیخواد اینکار انجام بده ... انگار ...
جیمین: داره بهش وابسته میشه ..
ته : اره .....
انگار جیمین خوب میفهمید ته چی میخواد بگه ...
جیمین : شاید بهتر سعی نکنی دیگه فاصله بگیری
ته : نمیدونم ... ولی اون ...
با کلافگی سرش بین دوتا دستاش گرفت ... اصلا نمیدونست واقعا چی میخواد ....

 اصلا نمیدونست واقعا چی میخواد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


جیمین: اون چی ته ؟! ... اون یه نفر که تو فکر می‌کنی به خاطر موقعیتش نباید نزدیکش باشی ... یا چون اذیتت می‌کنه نمیخوای کنارش باشی ...
ته : اذیت.... نه ...
شاید اولش میخواست بگه اره.... ولی وقتی یاد چشمای کوک افتاد منصرف شد ... نمیدونست چجوری ولی اون بچه براش هر چی بود جز اذیت ... درست لحظه ای که داشت غرق افکارش میشد ... سوال جیمین دوباره توی ذهنش تکرار شد ...

حرفای جیمین براش عجیب شدن ... شوکه شده نگاهش به جیمین داد...
ته : جیمین تو میدونی من از اول درباره کی حرف میزنم
با لحن جدی پرسید ... جیمین لبخند ریزی زد...
جیمین: اره ... اون برادر منه کوک
ته با چشمای گرد شده به جیمین خیره بود ... اب دهنش قورت داد ... برای لحظه ای انگار نمیدونست چی باید بگه ...
ته : جیم .. ببین
خواست توضیحی بده ...

جیمین: نه ته ... اول تو گوش کن ...
جیمین: اینکه من از کجا فهمیدم الان مهم نیست... الان مهم که تو بفهمی چه حسی داری ...خب
لحن جیمین کاملا جدی و دستوری بود ... انگار میخواست ته مهار کنه ...
ته فقط سرش به نشونه تایید تکون داد..
جیمین: اون بوسه ای که ازش گفتی با کوک بود نه ؟؟!
ته : اره ...
جیمین : دیشب کوک پیشت خوابید نه ؟!
ته : اره ...
جیمین: چه حسی داشتی ؟!

آکادمی Where stories live. Discover now