part 22

1.8K 302 32
                                    


چند ساعت بعد

دیدگاه کوک
با حس تشنگی از خواب بلند شد ... کمی به تخت کناریش با چشمای نیمه باز خیره بود ... دستش سمت میز کنار تخت دراز کرد .. نگاهی به ساعت گوشی کرد.... تنها چیزی که آخرین بار یادش بود ... ویالون زدن ته بود ...

نگاهش روی تخت کنارش تیز تر کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


نگاهش روی تخت کنارش تیز تر کرد... میتونست تشخیص بده یکی خوابه ... فکر میکرد تهیونگ ... کمی چشماش مالید اروم از تخت پایین اومد ... نزدیک تخت کناری شد ... با وجود اینکه به شدت خوابش میومد ولی سعی داشت حواسش جمع کنه تا سر و صدایی نشه ..وقتی متوجه شد یونگی متعجب گوشیش بالا اورد ... با استفاده از نور اون نگاهش دور اتاق چرخوند .... دنبال ته بود ..

سمت دیگه تخت رفت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

سمت دیگه تخت رفت .... با دیدن چیزی روی زمین ... نور گوشیش پایین داد.... با دیدن ته که روی زمین خوابیده چشماش کامل باز شدن ...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
آکادمی Where stories live. Discover now