part 8

2K 344 42
                                    

دیدگاه کوک
کوک مات و مبهوت به راه رفته ته زل زده بود ....
نامجون: کوک ؟!
کوک : اون الان منو نادیده گرفت؟!
با تعجب نگاهش به نامجون داد...
نامجون: کوک بهش حق بده ..
کوک : نمیدم
با تخسی گفت ... سمت یکی از صندلی ها رفت... بدون توجه به نگاه ها بقیه روش .... دستش زیر سرش روی میز گذاشت ... چشماش بست ....

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

دیدگاه کوکنامجون: کوک

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


دیدگاه کوک
نامجون: کوک ...کوک
کوک تکون داد....
کوک : هیونگ پنج دقیقه دیگه
بدون اینکه چشماش باز کنه ... گفت ...
نامجون : کوک بیدارشو ...

کای : یونگ اینقدر اروم زد... که خوابیدی
خندید .... کوک با کش دادن بدنش از جاش بلند شد ... چشماش مالید ... نگاهی اطرافش انداخت.... جز خودشون کسی نبود ...
یونگ: اگه خوابت میاد بهتره بری اتاقت ... ما میریم کافه آکادمی
کوک سرش به نشونه تایید تکون داد... یونگی و کای رفتن ...
نامجون: بیا بهتر اول صورت آب بزنی...
کوک سمت دستشویی رفت....

کافه آکادمی

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

کافه آکادمی

دیدگاه کوک
جیمین: یکی تازه از خواب بیدار شده
خندید... کوک بی‌تفاوت روی صندلی مقابل جیمین نشست... نامجون کنارش نشست...
کوک : پیانو زدن هیونگ مثل لالایی بود
خمیازه ای کشید....
یونگی: بچه پرو...
قبل از اینکه بتونه پس گردنی به کوک بزنه ... دستش توسط کای مهار شد ... کای لبخندی زد ...
کای: هیونگ... اون شاهزاده است ‌...
یونگی دستش کشید بی تفاوت کنار اونا نشست ...

آکادمی Where stories live. Discover now