part 21

1.8K 296 57
                                    

دیدگاه کوک
بعد از تموم شدن غذا .... ته مشغول جمع کردن اشغالا شد ... کوک گوشه تخت درحالی که پاهاش تویی شکمش جمع کردبود ، دستاش و سرش روی زانوهاش گذاشته بود ، درحال تماشاش بود ....
کوک: میشه ویالون بزنی مثل اون دفعه
ته نگاهی به چشمای منتظر کوک انداخت...
کوک: لطفاً
با لحن اروم و مظلومانه ای گفت ...
ته: باشه ...
کوک لبخند دندون نمیایی زد...
ته سمت ویالونش رفت ... اون برداشت ... شروع کرد ...
کوک محو تهیونگ و آهنگی مینواخت بود .... حس عجیبی توی قلبش بود ...

دیدگاه ته نگاهش لحظه ای به چشمای بسته و سر خم شده  کوک خورد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


دیدگاه ته
نگاهش لحظه ای به چشمای بسته و سر خم شده  کوک خورد .... به نظر میومد خوابش برده ... لبخندی زد.... ویالون کنار گذاشت سمت کوک رفت ...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
آکادمی Where stories live. Discover now