همیشه یک اعتقاد درون ذهن کرولی مثل یک تابلوی هشدار بزرگ نصب شده بود:" هرچقدرم که اتاق تاریک باشه، بازم یک روزنهی روشنی وجود داره. ولی این روشنایی میتونه جرقهی یک آتیش مرگبار باشه یا نور یک کرم شبتاب کوچیک"
***
شیطان درون مبل چرمی اپارتمانش نشسته بود و به گیاهانش نگاه میکرد:
" میدونید، اون نباید فکر کنه که من یک فندکم که هروقت خواست روشنم کنه و هروقت نخواست اب بریزه روم. "این اولین جملهای بود که کرولی بعد از حدود بیست و چهار ساعت که به خانه رسیده بود، گفت.
" جدی همچین فکری کرده؟ "
از روی مبل بلند شد و دوباره به گیاهانش خیره شد. گویی منتظر جواب بود. با کلافگی سرش را به سمت دیوار چرخاند و نفس عمیقی کشید." ایکاش یک گیاه کوچیک بود. "
دستانش را مشت کرد و سعی کرد عصبانیتش را کنترل کند.
اکنون صدایش بلندتر از حد معمول شده بود:
" اخه یک بهشت کوفتی ارزششو داشت؟ داشتتتتتت؟؟؟ "صدایش درون اپارتمان میپیچد و بوی ذغال و سوختگی در فضا پخش شده بود. بطری دیگری از روی میز برداشت و ارام سر کشید:
" حداقل جبرئیل جرئتشو داشت "ارام روی زمین جلوی گیاهان نشست و دوباره بطری را سر کشید:
" از همون اولم نباید اجازه میدادم سر راهم سبز بشه"در تمام این سالها تنها کسانی که کنارش بودند، همان گیاهان بزرگ و کوچک کنار اپارتمان و ماشین کوچک و قدیمیاش بود.
" اصلا اهمیتی نداره. فکر کردین من اهمیت میدم؟ اصلا به درک اونم یکی از همون فرشتههای لعنتی بهشته. "به گیاهانش پشت کرد و تهماندهی بطری را سر کشید.
" ولی.. "
به بطری خیره شد. معمولا مستی یاداوری خاطرات را سخت میکرد ولی گویی اینبار همه چیز واضحتر شده بود.روزی را به خاطر اورده بود که همراه ازرافیل درون کتابخانه نشسته بودند و دربارهی پایان دنیا صحبت میکرند.
" اوه.. "چهرهاش حالتی غمگین گرفت و گویی تمام غمی که درون خود ریخته بود به بیرون راه پیدا کرد.
" یک شیطان همیشه طرد شده میمونه. چه از طرف خدا چه از طرف معشوقش..."درون چشمانش احساس خیسی میکرد و از این وضعیت خوشش نمیامد:
" ازت متنفرم "گویی انعکاس چهرهی ازرافیل را درون بطری میدید. با دیدن چهرهاش قطرههای اشک راهی برای بیرون امدن پیدا کردند و همانجا بود که کرولی باز هم اعتراف کرد:
" ولی من..هنوز دوستت دارم. "

VOCÊ ESTÁ LENDO
Good omens 3
Fanficهمه فکر میکردن آخرین باری که ازرافیل و کرولی همو دیدن همون لحظهایه که ازرافیل برای همیشه از زمین رفت، ولی این لحظه هیچوقت اخرین دیدار اونا نبود. وقتی کرولی متوجهی تغییرات داستان شد، تازه فهمید پایانش کجاست. ** اسپویل فصل دو☆ شیپ: ازرافیل و کرولی ...