Actor 6

45 11 4
                                    

جونگکوک خیره به راه رفته پسر خواست برگرده که با دیدن موتوری که لحظه به لحظه با سرعت بالایی داشت بهش نزدیک میشد چشمهاش گرد شدن

_تهیونگ!

اسمش رو بلند صدا زد اما با دیدن حواس پرتی پسر به سمتش دوید

خودش رو بهش رسوند و با چنگ انداختن به بازوش محکم به سمت خودش کشیدش

نفس نفس زنان توی اغوشش گرفتش و با شنیدن صدای توقف چرخ موتور به سمتش برگشت و همین برای چشم تو چشم شدن جونگکوک با اون مرد کافی بود..

اون نگاه..

جونگکوک اون چشم هارو میشناخت!!

اون پسری که روزها پیش با برخورد بهش باعث شده بود دوربینش روی زمین بیوفته و..

اون عکس!

اما به یاد اوردن اون غریبه دردی رو دوا نمیکرد

نه تا وقتی که از جلوی چشم های جونگکوک محو شده بود.

به خودش اومد و خواست تکونی بخوره که شنیدن صدایی نزدیکیه گوشش هوش از سرش پروند

_ج-جونگکوک..

نفس حبس شده ش از لبهاش بیرون پرید و کمی عقب کشید

تهیونگ توی اغوشش بود و محکم به شونه هاش چنگ انداخته بود

طوری که انگار قراره لحظه ای دیگه به زور از اون مرد جداش بکنن و اسمش رو صدا میزد..

به صورتش نگاهی انداخت و نفسش دوباره گرفت

گریمی نداشت اما صورتش به سفیدیه گچ شده بود و لبهاش خشک بودن

مردمک چشم هاش میلرزیدن و سرمای دستهای پسر رو حتی از روی پالتوش هم میتونست حس کنه..

_حالت خوبه؟!

تهیونگ همونطور خیره بهش موند

جونگکوک میدید که حتی خوب نفس نمیکشه

_هی هی.. به من نگاه کن..

جونگکوک گفت و کمی به سمتش خم شد

با یه دستش صورتش رو قاب گرفت و وقتی چشم های پسر روش ثابت شد ادامه داد

_حالا نفس بکش..

_ا-اون میخواست.. م-منو..

تهیونگ سعی داشت شکسته شکسته چیزی رو به زبون بیاره اما جونگکوک مانعش شد

_شششش فقط نفس بکش.. اروم..

جونگکوک با ارامش ساختگی گفت و خودش چندباری نفس عمیق کشید و با دیدن تکرار کردن تهیونگ سرش رو به معنای خوبه تکون داد

با دیدن اروم گرفتن نسبی تهیونگ سرش رو بالا اورد و نگاهی به اطرافشون انداخت، خلوت بود اما همون افراد کمی هم که درحال قدم زدن توی پیاده رو بودن شوک زده بهشون نگاه میکردن..

Actor / آکتورWhere stories live. Discover now