Actor 18

41 7 0
                                    

زیر نگاه خیره و سنگین دالیا درحال اب شدن بود و حتی نمیتونست متقابلا بهش نگاه بکنه، بجاش مجبور بود به جنگ چشم های ناخوانا و سرد جونگکوک مقابل صورتش بره...

بعد از اومدن دالیا و پرسش های مکررش از چرایی اونجا بودن جونگکوک مجبور شده بود اون دو رو به خونه ی خودش دعوت بکنه تا با بهونه های دروغین سر جفتشون رو شیره بماله و حالا درحالی که با فاصله ی کمی کنار مرد روی مبل نشسته بود تا خودش پانسمانش رو عوض بکنه به سختی نفس میکشید.

_خدای من... اینکه چندتا دزد با چاقو بهتون حمله کرده باشن باید خیلی وحشتناک بوده باشه اقای جئون نه؟

جونگکوک که ندانسته و به اصرار تهیونگ کمی پیش این دروغ رو تایید کرده بود لحظه ای به چشم های پسر خیره شد و بعد با تردیدی که توی دلش داشت، به حرف اومد.

_فقط یه خراش سطحیه..

جونگکوک با ارامش جواب داد اما جمله ی بعدی زن باعث شد تهیونگ عرق کنه و دست هاش بلرزن.

_نمیدونستم از این کارا هم بلدی تهیونگ!

تهیونگ معذب خندید و بعد لبش رو گزید و چشم هاش رو از نگاه منظوردار جونگکوک دزدید، دالیا چرا داشت اینکارو باهاش میکرد؟

اون که هیچ چیزی از اون مرد نمیدونست و جونگکوک هم قطعا از این حرکت های عجیبشون چیزی سر درنمیاورد...

البته تهیونگ امیدوار بود که اینطور باشه!

تکه پنبه ای که توی دستش داشت رو کمی خیس کرد و باهاش دور زخم باز شده ی مرد رو تمیز کرد، با احتیاط کارش رو انجام میداد تا جونگکوک رو اذیت نکنه و مرد تنها میتونست خیره به نگاه دقیق تهیونگ روی خودش آروم نفس بکشه و منتظر تموم شدن کارش بمونه

جونگکوک تکونی نمیخورد و ذهنش مشغول نادیده گرفتن حسی بود که توی وجودش شعله میکشید و بزرگ تر میشد.

با لحظه ای کشیده شدن باند پانسمان روی زخمش خودش رو عقب کشید تهیونگ متوجه ش شد و با خجالت سرش رو بالا اورد.

_ا-اوه متاسفم...
جونگکوک به زمزمه ی آروم پسر تنها لبخند زد و سرش رو به دو طرف تکون داد و دالیا در حالی که دست هاش رو توی هم گره زده بود و روی زانوش نگه داشته بود با نگاه عجیبی زیر نظرشون داشت.

البته که تهیونگ میتونست بفهمه چی توی سرش میگذره و با خودش فکر میکرد چطوری باید همه چی رو جمع و جور بکنه!

لحظه ای به سمت دالیا برگشت و با دیدن بالا رفتن یک تای ابروش نفس حبس شده ش رو به زور بیرون داد، لب های دالیا کش اومدن و از جاش بلند شد.

_شما راحت باشین من میرم قهوه بیارم!

تهیونگ با نگاه گیجش راه رفته ی دالیا به سمت اشپزخونه رو خیره نگاه کرد و بعد سعی کرد کمی خودش رو اروم بکنه

Actor / آکتورWhere stories live. Discover now