صدایی رو مبنی بر صدا شدنش میشنید اما نمیتونست هیچ واکنشی بهش نشون بده، گلوش خشک شده بود و چشم هاش میسوختن.
" هیون "
تنها چیزی بود که توی ذهنش در گردش بود و بدون اینکه کنترلی روش داشته باشه تصویرهایی رو میدید که میدونست واقعیت ندارن.
هیون، همسر زیباش که هیچ شباهتی جز اسمش به زنی که دیده بود، نداشت جلوی چشم هاش نقش بست.
لبخند معصومی رو از خیال محو مقابلش دریافت کرد و بعد ضربان قلبش به کندترین حالت ممکن در اومد.
مثل یه الهه بهش نگاه میکرد.
اون زن، هیون خودش نبود، نمیتونست باشه.
با حس کردن لمسی روی شونه ش به خودش اومد
تهیونگ با نگاه گیجی بهش خیره بود و جونگکوک تازه متوجه سنگینی نگاه نگرانش شد.
_تو حالت خوبه؟
صدای گرم و عمیقش توی گوش هایی که زنگ میزدن پیچید و جونگکوک تنها تونست بزاق دهنش رو سخت پایین بفرسته
خیره به سیاهیه چشم های پسر، نمیدونست کی دیدش تار شد و به سرعت خودش رو عقب کشید و ازشون دور شد.
تهیونگ خیره به راه رفته ی مرد با ناباوری دست خشک شده ش توی هوا رو پایین اورد و با درک کردن شرایط رو به سوهی و زنی که متعجب بهشون خیره شده بودن لبخند ظاهری زد و عذرخواهی کرد.
در رو به شدت باز کرد و با ندیدن کسی توی محوطه ی پشتی سالن فیلمبرداری دهنش رو باز کرد تا ناله ی دردناک شکستن دوباره ی قلبش آزاد بشه...
هوای سرد بیرون رو به درون ریه های تضعیف شده ش کشید و با تنفس کردنش سعی کرد کمی از حرارت تنش رو بخوابونه، اما اون اتیشی که به زندگیش افتاده بود قرار نبود هیچوقت رهاش بکنه..
نه به این آسونی!
دست هاش بالا اومدن و با لرزش شدیدی که داشتن کمک کردن تا سیگار مرد روشن بشه و کامش رو تلخ تر بکنه.
دودش رو بیرون داد و با خالی کردن زانوهاش گوشه ی دیوار روی زمین سر خورد و نشست
تند و تند از سیگارش کام میگرفت و نفس های عمیقش رو برای کم شدنه یک روز دیگه ی عمرش تلف میکرد
چشم هاش دوباره خیس شدن و نفس کشیدن براش سخت شد، لبش رو گزید تا از این اتفاق جلوگیری بکنه اما قرار نبود جواب بده..
هیچ اتفاقی نیوفتاده بود و جونگکوک اینطوری شده بود؟
اون زنی که کمی پیش دیده بود فقط هم اسمه هیون خودش بود و همین باعث شده بود تا این بلا سرش بیاد؟
YOU ARE READING
Actor / آکتور
Mystery / Thrillerkookv Drama mystery angst + من دوستت دارم جونگکوک - تو بهترین بازیگری هستی که توی زندگیم دیدم کیم تهیونگ اما اینی که اینبار به بازی گرفتی صحنه تئاتر نیست، قلب منه!