Part 11

247 36 1
                                    

فلیکس جوری تو راهرو میدویید انگار که جونش بهش وابستس .همیشه بهشون میگفتن که تو راهرو ها  جوری راه برن که دردسری درست نکنن ولی فلیکس چاره ای نداشت.۶ صبح بود و داشت بی صدا از اتاق ارباب هوانگ فرار میکرد به سمت اتاق خودش با امید اینک به کسی که میشناستش برخورد نکنه.مخصوصا چانگبین.

ذهن فلیکس مبهم بود‌.ی چیزایی یادش میومد از اتفاقاتی که افتاده بود ولی هنوز داشت سعی میکرد تیکه هارو بهم بچسبونه.تنها خاطره واضحی که داشت این بود که صبح از خواب  تو اتاق هیونجین بیدار شده بود و اونو دید که روی یکی از صندلی ها نشسته داره روزنامه میخونه.فلیکس به سرعت بلند شده بود-با اینک بدنش بخاطر اتفاقات دیشب بی حس شده بود و درد داشت.-و فقط با شورت ایستاده بود و سرشو انداخته بود پایین که هیونجین صورت سرخ شدشو نبینه.

هیونجین به پسر حتی کوچک ترین نگاهی هم ننداخته بود."لباساتو بپوش برگرد اتاق خودت.اتفاقاتی که دیروز افتاد بین خودمون میمونه اگه متوجه بشم کسی فهمیده ...فقط در این حد بدون که چند تا تنبیه هیجان انگیز واس کسایی که دهن لقن دارم."فلیکس سر تکون داد و ب سرعت لباساشو پوشید.

همه چیز ، از جو اتاق تا کلماتی که از دهن خدا درمیومد با چیزی که فلیکس دیروز تجربه کرده بود تفاوت داشت.انگار که برگشته بود حالت قبلی خودش  و تمام چیزی که دیروز تجربه کرده بود انگار که خواب بزرگ بود‌.

واقعا این همون هوانگ هیونجین بود؟؟ دیروز خیلی بامحبت و شیرین به نظر میرسید...یکم حساس تر از همیشه. فقط یه جلوه الکی بود که داشت از خودش نمایش میزاشت که خواسته های جنسیشو براورده کنه؟

ولی خب اگ فقط میخواست با کسی سکس داشته باشه زنگ میزد به مینهو یا کسایی که باهاشون وان نایت داشته یا اصن هر ادم رندومی که تو کلاب دیده.بعد ی زنگ ی عالمه ادم به سمت هیونجین پرواز میکردن چون میدونستن اون کیه و پیشنهادی که واسشون داره چقدر لذت بخشه.

فلیکس بیشتر سر درگم بود تا عصبانی.

چرا من؟ خیلی تارگت ساده ای بنظر میرسم؟ شاید با خودش قرار گذاشته بوده که نفر بعدی ک وارد اتاق میشه رو بکنه.

من واقعا اجازه دادم به این سادگی و بدون تردید کردن یا پس زدن لمسش بکارتمو ازم بگیره؟

زمانی که فلیکس به اتاق خودش رسید فکراشو جم و جور کرده بود .هیونجین هر خدایی نبود .اون خدای عشق و شهوت بود. این مشخص بود که کسی نمیتونه درلحظه با هر جادو جنبلی که میکنه جلوش مقاومت کنه و فلیکس هم فقط یه انسان فانی ضعیف بود.


همزمان که قطره های سرد آب رو کمرش پایین میرفت و باعث لرزشش میشد،فقط برای ی لحظه باعث میشد درد وحشتناکی که حس میکرد و فراموش کنه.فلیکس زیر دوش ایستاد و به شبی که با هیونجین گزرونده بود فکر کرد.

EROS | HYUNLIXWhere stories live. Discover now