Part 13

197 34 0
                                    


چانگبین با نگاهی که نگرانی توش موج میزد کنار فلیکس نشست و بقیه خدمتکارام هی سر و کلشون تو آشپزخونه پیدا میشد که ب فلیکس سر بزنن.این واکنششون طبیعی چون فلیکس تو عمارت بخاطر قیافه خوبش معروف بود مخصوصا وقتی که تقریبا نزدیک آشپزخونه غش کرده بود.

"خیلی ضعیفی..بخداا قسممم..مطمعنی نمیخای ی چرتی چیزی بزنی ؟شنیدم ارباب هوانگ دوباره قراره بره بیرون."چانگبین پرسید و واضح بود که ناراحته که فلیکس با این حالش مجبوره دوباره بره بیرون.

"دارو خوردم هیونگ ،مشکلی نیست فقط خیلی خستم.بعدشم چایی گیاهی که ارباب فرستاد خیلی ارومم داره میکنه."فلکیس لبخند کوچیکی زد و ی زره از چاییش خورد.چایی مستقیم برای فلیکس از طرف اروس ب محض اینک رسیده بودن خونه فرستاده شده بود که خیلی عجیب بود.مدلش جوری نبود که از اینکارا کنه واس همین همه مخصوصا فلیکس دهنشون باز مونده بود.چرا یهو تغییر کرده بود؟

"بعد این همه مدت شب بیرون رفتن معنیش اینه که با تاناتوس آشتی کردن و احتمالا میخان برن کلاب."

"خیلی حق گفتی ."کانگ سونگ همون موقع وارد آشپزخونه شد‌.چیز عجیب دگ این بود.از وقتی فلیکس رسیده بود خونه سونگ خیلی زیاد به آشپزخونه سر میزد که خیلی عجیب بود ازش چون اون ادم خیلی توداریه و کلا دور و ور ادما زیاد نمیچرخه.

"لوکیشنشو واسم فرستاد یکم پیش و مطمعنا ادرس ی کلاب جدید بود که تازه تو سئول باز شده."

"اروس یکی از خداهای مورد علاقه زئوسه پس مطمنم واسش مشکلی پیش نمیاد اگ بره تو شهر ولی خب بازم...فکر میکردم ی مدت از این گوح کاریا نکنه ." چانگبین آهی کشید.

"چیکار نکنه؟ مست نکنه و با کسی نخوابه؟اروس ما؟ مگ اینک تو خواب ببینی ."سونگ همراه با بقیه خندید.

چانگبین همراهشون خندید ولی نگرانی تو صداش هنوزم سرجاش بود.فلکیس میتونست حسش کنه.

نگران من بود؟شاید بخاطر اینه که ی جورایی مسئولیت من رو دوششه. کی میدونه شاید ازم خوشش میاد.

"هیونگ مشکلی پیش نمیاد.اگ نگرانی میتونی همیشه بهم زنگ بزنی و حالمو بپرسی ."فلیکس به چانگبین با حرفاش اطمینان بخشید تا موقعی که به اندازه کافی متقاعد شد.اره یکم پیش سرش خیلی سنگین بود ولی الان خیلی بهتر شده بود.و برعکس روزای دگ که خیلی میترسید اروسو بعد از کار ببینه امروز خیلی مشتاق بود که ببینتش .



"فلکیس اونقدری چشات اسیب ندیده که با عینک های مخصوص هم نمیتونی ببینی درسته؟"خدا پرسید موقعی ک دید فلبکس با کمک سونگ داره میاد سمت ماشین که با صورت نخوره زمین.

"اممم...بله ارباب هوانگ."

پس چرا اون عینک کوفتی رو صورتته؟"فلیکس میدونست که خدا نزدیکه که از خنده پاره شه ولی خودشو نگه میداره که فلیکس ناراحت نشه.

EROS | HYUNLIXWhere stories live. Discover now