Part 28

146 29 4
                                    

(نظر فراموش نشه🥰)

یه اهریمن ناشناخته ک بطرز عجیبی زیادی شبیه هیونجین بود و تو سئول آشوب و هرج و مرج ایجاد کرده بود آخرین چیزی بود ک فلیکس انتظار داشت ببینه کقتی پدرش تلویزیونو روشن کرد.

نگران بود که تنهایی فرستادش خونه ولی بخدا فکر نمیکرد ک اون اهریمن انقدر زود تصمیم بگریه وحشی بازی در بیاره.

فلیکس بعد از اینک از خانوادش خیلی سریع _و احتمالا برای اخرین بار _ خداحافظی کرد به سمت عمارت رفت. با خودش تصمیم گرفته بود و اماده بود و تا اخرین جزئیاتو اعتراف کنه....و طبیعتا افرودیت خیلی عصبانی بود. با اشاره به اسم هرا خشمش دوبرابر شد. مینهو هم شوکه شده بود ولی ارامش خودشو حفظ کرد.

"برای همه چیز معذرت میخوام باید قبل از این  اوضاع وخیم بشه خودمو میکشتم بعنوان یه فانی من خیلی خودخواه بودم. واس زندگیم خیلی ارزش قائل بودم. میدونم تقاضای بخشش بی فایدس پس اینکارو نمیکنم." فلیکس تو اتاق افرودیت تو عمارت زانو زده بود.

و هیونجین به دیوار بسته شده بود.هنوز بی هوش بود و چند طبقه پایین تر از اونا بود.

بعد از اینک صحبت های فلیکس تموم شد افوردیت ب سمتش قدم برداشت. جو خیلی سنگین بود و پر تنش بخاطر عصبانیت افرودیت. ی مشت زیاد از موهای فلیکسو گرفت و کوبوندش زمین. پاشو روی سینه فلیکس گزاشت تا نتونه بلند شه.

" من همین الان و همین جا میکشمت و قراره خیلی اروم و بطرز بی رحمانه ای دردناک باشه." وقتی صحبت میکرد توی صداش زهر بود.

"افرودیت وایسا-" مینهو بد از اینک وضعیتو دید به ارومی زیر لب گفت.

"نکنه واس این فانی ک این بلا رو سر پسر من اورد دلت میسوزه تاناتوس؟" الهه سر مینهو فریاد کشید ک باعث شد ی قدم به عقب برداره.چشماش الان ب رنگ زرد و نارنجی بود مصل اینک آتیش داخلشون داشت میسوخت.

"اگ چیزی ک این فانی میگه درست باشه اون روح میراث هیونجینه.تولد و مرگ همش تحت تصمیم فیت هاس پس فکر نمیکنم که این اخر داستان باشه.حتی رعد و برق زئوس هم نتونست بکشتش ک نیازه ک بهتون یاداوری کنم الهه عزیز؟  پسرتون هنوز داره تبدیل به اروس میشه‌‌ . ما به فلیکس نیاز داریم اونم زنده." ی لحظه زمان برد تا بتونه حرفای هیونجین رو هضم کنه و درنظر بگیردشون. پاشو از روی پسر برداشت و با بیشترین قدرتش بهش لگد زد. فلیکس مطمن بود جای گودی کفشش تو پهلوش مونده ولی خب این الان کوچیک ترین مشکلش در حال حاضر بود.

"تو اتاقش حبسش کنید.مینهو به رئیست زنگ بزن ببین میتونیم شاهدی داشته باشیم. من میرم به سمت شورا تا با هرا ملاقات کنم." افوردیت از صندلی نزدیکش کتش رو برداشت و بددن اینک کوجیک ترین نگاهی ب فلیکس بندازه از اتاق رقت بیرون.

در آخر حق با هیونجین بود. به فنوان پسرش بیشتر از خود پسرش اهمیت میداد چون فلیکس حتی اماده بود ک ب دست اون کشته بشه.

EROS | HYUNLIXWhere stories live. Discover now