part 4

230 37 0
                                    


عمارت خیلی بزرگ بود.فلیکس که نمیتونست ببینه ولی از تعداد دور هایی که ماشین زد تا فقط ب ورودی اصلی جایی برسه ک آشپزخونه اصلی بود میشد فهمید. فلیکس قبلا عمارتو از بیرون دیده بود ولی تاحالا هیچوخ انقدر نزدیک نشده بود چون همیشه میدونست ک ی روز قراره داخلش قدم بزاره.
"پسره اینه؟" فلیکس صدای زنیو شنید که داشت از عمو سئو که داشت ب داخل هدایتش میکرد سوال پرسید. از صداهای بشقاب و قابلمه ها فلیکس متوجه شد که وارد آشپزخونه شدن.

"آره خودشه .فلیکس ایشون خانم سئون هستن که مسئول تمام خدمتکارهای عمارتن" فلیکس تعظیم سریعی کرد و لبخند کوتاهیی زد و امیدوار بود ک جهتی که وایساده درست باشه.

"من الان سرم خیلی شلوغه چون خانم تفرودیت چند دقیقه دگ میرسن به عمارت " چند لحظه توقف کرد.
"چانگبین بیا اینجا. به این بچه کمک کن بره تو اتاقش و توجیهش کن." فلیکس صدای ی مرد دیگ رو شنید ک نزدیکش بود و درجواب چیزی زمزمه کرد.
فلیکس صداشو سمت صدای قدم هایی که داشت نزدیکش میشد برگردوند. اون آدم بوی عسل تازه و نون میداد ، احتمالا بخاطر این بود ک زمان زیادیو تو آشپزخونه سپری میکرد. همراه اون بوها ی بوی ادکلن هم مخلوط شده بود.

فلیکس اسکل چرا اصن داری سعی میکنی از بوی ی نفر چیزی بفهمی ؟

فلیکس ب سرعت فکراشو جمو جور کرد و به پسر لبخند زد .
"من سئو چانگبینم ، راننده ای که اوردت اینجا پدر من بود.من کارای بیرون خونه رو انجام میدم و گاهی تو آشپرخونه کمک میکنم. بدون تعارف هر سوالی ازم داشتی بپرس." برعکس صدای خشنی که داشت بنظر ادم خوبی میرسید.

"اینجا"چانگبین دست آزاد فلیکس که عصاشو نگه نمیداشت رو گرفت و روی دست خودش قرار داد تا کمکش کنه از پله ها بالا برن.

بعد از اینک فلیکسو رو تخت نشوند چمدون هاش تو اتاقش قرار داد.
"دستشویی رو به روته. سمت چپت یه کابینته که توش لباس کارت و لباس تو خونه توش برات تدارک دیده شده . احیانا خط بریل بلدی ؟"

"خیلی وقت نداشتم که تمرین کنم ولی یکم میتونم بخونم."

"خب خوبه. روی دستگیره همه کابینت ها با خط بریل نوشته شده که یکم تشخیص دادنشونو برات راحت تر میکنه بدون اینک همش نیاز به کمک داشته باشی .عموت بود اره؟ قبل تو این اتاق متعلق ب اون بود."

فلیکس آروم بلند شد و به سمت کابینت ها رفت و قطعا میتونست پترن های بریل رو روی دستگیره ها حس کنه. رو یکیش نوشته شده بود کار و اونیکی عادی .

"متوجه شدم.ممنونم چانگبین "
فلیکس کمدو باز کرد و سعی کرد لباس هارو لمس کنه و پیرهن دکمه دار استین بلند و شلوار برداشت.
"همه لباس هایی ک اون سمته یا سفیده یا مشکی و شلوار هاهم مشکین .اینا لباسای کارتن. اونیکی قسمت چند تا تیشزت ، هودی و شلوار و شلوارک هست و ی سری دگ وسایل که میتونی موقعی که کار نمیکنی بپوشیشون.نگران نباش ممکنه یکم سخت باشه که سریع به موقعیت جدیدت عادت کنی. ما کمکت میکنم که از پس کارات بربیای ."
فلیکس دوباره به مرد لبخند زد .
حس اطمینان بخشی بود که میدونست کاملا تنها نیست که از خودش محافظت کنه.
"خانم افرودیت زود قراره برگرده پس لباس های کارتو بپوش .بیرون اتاقت منتظرت میمونم"
بعدش بیرون رفت و درو پشت سرش بست.

EROS | HYUNLIXTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon