Part 14

180 32 0
                                    


"اه قبلا سر کار با مینهو دیدمت.این دستیارم فلیکسه.اینجا بمونین باهم حرف بزنین یا یکاری کنین که زمان بگزره.کارتمو بهش دادم هرچی خواستین بگیرین باهاش.من دگ میرم." جونگین تعظیم کوچیکی کرد و به فلیکس لبخند زد.

" البته قربان.هرجور که شما بخواید." صدای گرم و دوستانه ای داشت.

شاید بتونیم دوستای خوبی بشیم.

فلیکس یکم مکث کرد."عاا ارباب هیونجین میتونین دگ دستمو ول کنید ک من بر-" اخر جملش شنیده نشد جدن فلیکس داشت سعی میکرد اروم حرف بزنه که دستیار مینهو نشنوه.

"اوه راست میگی فاک."هیونجین به سرعت دست فلیکسو ول کرد و تو جمعیت ناپدید شدو فلیکسو با اونیکی دستیار تنها گذاشت.

" باید مث جهنم باشه که دستیار خدای مرگ باشی." فلیکس گفت و سرشو به سمت جونگین چرخوند.

"واس توام میشه همینو گفت که دستیار خدای عشقی ." جونگین جواب داد و دست فلیکسو گرفت و باهاش دست داد.

"میخوای بریم سمت بار و ی نوشیدنی بخوریم؟ب ی پیز نیاز دارم ک تا آخر شب سرپام‌نگه داره."

"اره بیا بریم."

"راستشو بخوام بگم اگ میدونستم تو قراره شبیه سلبریتی ها بیای بهتر لباس میپوشیدم."حق با فلیکس بود جونگین قرار بود دوستش باشه.خیلی حرف زدن باهاش راحت بود.البته بیشتر اون حرف میزد.مدتی گذشته بود از اینک فلیکس میتونست ب ی نفر راجب خداش غر بزنه و اون طرفم باهاش هم نظر باشه.تمام مکالماتشون باعث میشد استرس فلیکس کاملا از بین بره.

"نه من باهاشون جور نیستم."

"خب..ظاهرت که قطعا جوره.موهای قشنگ؛لباس تماما مشکی،انگشتر گرون و لنز خفن."

"وایسا ...لنز؟"

"اره راستشو بخای یکم واسم عجیب بود که هم لنز گزاشتی هم عینک افتابی زدی.البته توهین نیست.حالا واس چی اینکارو کردی ؟"فلیکس تقرببا داشت میزد زیر خنده،انگار تمام مدت جونگین اصلاا خبر نداشته که فلیکس مثل ی خفاش تو روز کوره‌.

"لنز نزاشتم،من نابینام پس قرنیه ام رنگشو از دست داده و طوسی شده."فلیکس زد زیر خنده و جونگین فقط زل زده بود بهش عین احمقا.

"وایسا...اسکلم که نکردی ؟"

"معلومه که نه،فقط تعجب کردم ک چجوری متوجهش نشدی."فلکیس داشت هنوز میخندید و کم کم از آبمیوه اش میخورد.نمیتونست ریسک کنه و مست بشه.

"ولی تو خیلی راحت از بین جمعیت رد شدی وقتی داشتیم میومدیم سمت بار..وایسا واس همین بود اروس دستتو گرفته بود؟بخاطر اینک نابینایی؟اووو مای گادد واقن معذرت میخوام."

"من راه خودمو با گوش کردن به صدات پیدا کردم.خداروشکر ب اندازه کافی صدات بلند بود.البته عادت کردم بش بعضی وقتا بقیه فکر میکنن که چشمام مشکلی نداره."فلیکس هنوز نمیتونست جلوی خندشو بگیره.

EROS | HYUNLIXWhere stories live. Discover now