Part 18

196 32 0
                                    

فلیکس وقتی یهو سردش شد بیشتز تو بغل هیونجین خودشو جا کرد.به دلایلی بدن خدا مثل دستاش مثل یخ سرد نبود, با اینک فلیکس بخاطر اینک زیر پتو کاملا لخت بود و خیلی سردش بود حرکت کرد و  خدارو در آغوش گرفت و پشتشو نوازش کرد.

تا وقتی بود که یهو ی چیز فلافی و نرم زیر دستاش حس کرد.حس اینو داشت ک انگار ی پتوی خیلی بزرگ بود که فلیکس یادش نمیومد خدا همچین چیزی اورده باشه تو تخت.

"این دگ چی-"

"عه بیداری ؟ کمرت چطوره؟" هیونجین ب مسخره پرسید و نصفه از تخت بلند شد.

"فکر نمیکنم بتونم از جام بلند شم.بهرحال این چیه؟" فلیکس ب سمت چیزی که قبلا حس کرده بود اشاره کرد.هیونجین خندید و موهای پسرو بهم ریخت.

"هرچقدم که عجیب بنظر برسه ولی من ی جفت بال دارم."

"چییی"

هیونجین دوباره خندید وقتی ری اکشن ارزشمند فلیکسو دید.

"فقط چند تا خدای شناخته شده هستن که با بال بدنیا میان و منم یکی از اونام. مثل اون نقاشیای ک تو موزه میزارن نیستن -شل و کوچک- خیلی بزرگ و سنگینن و خب....از پر درست شدن."

هیونجین یکی از بال هاشو باز کرد و برد سمت فلیکس که بتونه لمسش کنه چون بهرحال نمیتونست ببیندشون.

"چون من ی خدای بالارده ام بال های من سفیدن.مینهو که مال دنیای زیرینه بال های سیاه داره و احتمالا تنها شخصیه که بال های اون رنگی داره." فلیکس هنوز رو تخت نشسته بود و با کمال ناباوری داشت به حرفای هیونجین گوش میداد.

"چه باور کنی چ ن من وقتایی ک بهم فشار میاد پر های بالم میریزن." هیونجین داشت سعی میکرد جوک بگه که مودو عوض کنه.

"پس با این شکل اینور اونور میری ؟"

"نمیدونم تا حالا بهت گفتم یا ن ولی من خدای عشقم و ی جورایی کارم اینه ک اشخاص اطرافمو  خشنود کنم.بجز خدایان دگ ،جاودانه ها و فانی ها من اصلیو نمیبینن منو بشکل شخصی ک تو زندگی بیشتر از همه دوس دارن میبینن. دلیلش هم اینه ک من قراره معنی واقعی عشق باشم."

"اوه پس بخاطز همینه مادام لی تو شورا بعضی وقتا بهت میگه که شخص متفاوتی میبیندت. پس چرا اونروز تو کلاب من تورو به شکل کس دگ ای ندیدم؟" فلیکس از رو تخت بلند شد ولی درد وحشتناکی که تو ستون فقراتش حس کرد باعث شد دوباره سریع بشینه رو تخت.

"مادام لی معتاد دراماعه .هروز تقریبا ی بازیگر جدیده و من میتونم که بال هامو تو بدنم بزارم وقتی که ازشون استفاده نمیکنم.عجیبه.خودم میدونم .ولی نمیدونم چجوری باید توضیحش بدم."

"ساختار بال ها از استخونه پس بعضی وقتا دردناک و ناراحت کننده میشه وقتی برای مدت طولانی میبندمشون.وقتی خوابیده بودیم بازشون کردم چون حس گرفتگی داشتن از اونجایی که خیلی وقته پرواز نکردم."هیونجین درحالی که داشت به فلیکس کمک میکرد بلند شه گفت .از دستاش به عنوان تکیه گاه فلیکس استفاده کرد.

EROS | HYUNLIXOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz