Part 6

240 32 0
                                    


"اممم تو کیی?" فلیکس که کاملا گیج شده بود از صدای ناشناس پرسید.

"عه شرمنده.من کیم سونگمینم ،جانشین آتنا و جزو معدود ادم هایی که دوست ان با هیونجین." اون صدا اینو به زبون اورد.

فلکیس ناگهان داستانی که چن واسش تعریف کرده بودو بخاطر اورد.راجب اینک چطوری پسر اتنا سعی کرده بود اونو به قتل برسونه بخاطر اینک مادرش با هفائستوس سر جنگ داشت که چن رو جانشین خودش کنه در حالی که اتنا خودش پسرش رو بعنوان جانشینش داشت.آتنا وقتی نبرد و باخت عصبی بود و همه چیزو به فراموشی سپرد. ولی سونگمین از چن خیلی بیشتر از مادرش که سعی کرده بود جایگزینش کنه عصبانی بود.

اون از اونجور ادمایی بود که کینه نگه میداشتن.

از نظر فلیکس نیازی نبود که چن از سونگمین عذر خواهی کنه چون همش تقصیر مادر خودش بود.

فلیکس آب دهنشو قورت داد.

اون خطرناکه

"هی اصن گوش میدی چی میگم؟ راستی نگفتی هیونجین این کارو باهات کرده؟"سونگمین سوالشو دوباره تکرار کرد. البته یکم با لحن آزرده

"چیکار قربان؟"فلیکس گیج شده بود. اخه مگر اینک سونگمین تو اتاق بوده باشه هیچ جوره امکان نداشت که بدونه چه اتفاقی افتاده.

"داری عین چی خونریزی میکنی نمیبینی ؟" فلیکس ی دست رو شونه اش حس کرد ولی بخاطر کاری که هیونجین باهاش کرده بود هنوز سنسوراش حساس بود و سریع دستشو پست زد و لبخندی زد بهش.

تعجبی نداره چرا حس میکردم سرم قراره منفجر شه.

"نه قربان تقصیر ارباب جوان هوانگ نیست .من نابینا هستم و بعضی مواقع میخورم اینور اونور و به خودم صدمه میزنم. وقتی داخل اتاق ارباب بودم خوردم زمین واس همین ایشون دستور دادن برم بیرون." فلیکس توضیح داد و امیدوار بود که سونگمین متوجه دروغش نشه.هرچی نباشه اون پسر خدای جنگ و دانایی بود.

" چشبند بستی پس ی جورایی حدس زدم ولی مطمنی همین بوده قضیه؟" همونجوری که فلیکس حدس زده بود سونگمین به جوابش مشکوک شده بود ولی فلیکس فقط لبخند زد بهش.

"بله ، الان اگ اجازه بدین برم به زخمم رسیدگی کنم."فلیکس تعظیم کرد و به سمت آشپزخونع راه افتاد که فرصت سوال پرسیدن بیشترو از سونگمین بگیره.

هیونجین احتمالا همین الانشم ازم متنفره ولی حالا هرچی ...اینجوری نیس ک من ازش خوشم بیاد.



"میشه بهم قول بدی دگ بی احتیاط رفتار نکنی و بخودت صدمه نزنی ؟" چانگبین کنار فلیکس وایساده بود واسش سخنرانی میکرد که باید بیستر مراقب خودش باشه.

"مرسی که دیروز از زخمم مراقبت کردی هیونگ. نگران منم نباش از این ب بعد بیشتر مراقبم ."
فلیکس لبخند اطمینان بخشی بهش زد و چانگبین غرورو رو تو راهرو تنها گزاشت و سمت اتاق هیونجین حرکت کرد.

EROS | HYUNLIXOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz