Jin pov :
دکتر بهم گفت که ضربه فقط یکم محکم بوده و باعث شده یکم خون بیاد
لباسامو پوشیدم و سمت محیط رفتن نامجون رو پیدا نمکردم و تهیونگ رو دیدم که داره با برادر نامجون درس میخونن
-تهیونگ؟
تهیونگ خرس قهوه ای سمت من اومد و منو بغل کرد یکم باهم صحبت کردیم
تقریبا شب شده بود هوا تاریک بود منم بی تکلیف وسط قصر بی هدف و بدون هیچ چیزی وایساده بودم.... من کجا باید بخوابم.... داشتم سمت اقامت گاه نامجون میرفتم تا ازش چیزی بپرسم
یه دفعه دستی دورم حلقه شد و منو سمت خودش کشید و دست های بزرگ و مردونه روی دهنم قرار گرفت و از ترس داشتم بیهوش میشدم
+ شییی.... منم صدا در نیار
************
جین توی سکوت بود دست نامجون دور کمر ظریفش حلقه بود و باسن جین ناخواسته به عضو نامجون چسبیده بود
نامجون از درد عضوش لبشو گاز گرفت و بعد از رد شدن راه زن ها از توی قصر جین رو روبه روش گذاشت و بهش با لبخند نگاه کرد
جین سرشو کج کرد
-ممنون
+ بچه نباید هیچوقت بوتت رو روی دیک کسی بزاری باشه؟
جین سرخ شد و نگاهشو به یه طرف دیگه گرفت
-ببخشید
+ما اینجا ببخشید نداریم.... باید مجازاتشو بکشی البته.... هرچند شبیه به مجازات نیست
جین یک متر اون ور تر پرید
-ههه.... نمیشنوم... فکر کنم تهیونگ داره صدام میکنه.. هههه من دیگه میرم
نامجون پوزخند زد و جینو روی شونش انداخت درحالی که جین داشت دست و پا میزد که بیاد بیرون
نامجون در اتاق رو باز کرد و جین و روی زمین گذاشت و خندید
+ هی... فکر کردی من ادم کثیفیم؟
«درست فکر کردی»
توی مغزش گفت
+اینجا اتاقته تو پیش منی
جین آب دهنشو قورت داد و خوشحال از اینکه اشتباه فکر میکرد
نامجون رفت دستشویی و درد دیکشو دردست کرد و برگشت و دید جین منتظر با لباس خواب نشسته
جین وقتی دید نامجون بالا تنش لخته گونه هاش سرخ شده و به نامجون خیره شده بود
نامجون سوت زد و خندید
+هی به چی نگاه میکنی؟.... از منظره لذت میبری؟
جین شبیه توت فرنگی شده شده بود نگاهشو گرفت و خودشو به خواب زد
نامجون لبخند زد و به موجود خوردنی نگاه کرد دیگه تاقت نداشت ولی نباید همچین کاری انجام میداد
*ساعت 3 صبح*
نامجون با کابوس از خواب بیدار میشه و میبینه جین خوابیده
+بیبی بوی
نامجون اروم میگه و سرگیجه بلند میشه و با سرفه از اتاقش خارج میشه تا جین بیدار نشه
نامجون سیگار برگ رو که درسته کرده بود از جیبش در میاره و روشن میکنه دودشو از دهنش بیرون میکنه
قلبش سریع میزر و فرصت نفس گرفتن نداشت داشت خفه میشد قرمز شده بود
خون از دهنش روی زمین توف میکنه
جین با صدای سرفه های مرد بیدار شد بوی سیگار همه جارو پر کرده بود
بلند شد و بیرون رو نگاه کرد دستشو روی شونه نامجون گذاشت
-خوبی؟
+اره
نامجون با برخورد دست نرم جین روی شونش انگار هزاران ولت برق از بدنش گذشت
حالش خوب شده بود
توی چشم های خواب آلود پسر نگاه کرد
+بانمک
جین اومد تند جوابشو بده اما برخورد لب هاشون نذاشت
جین تعجب کرد و براش اهمیتی نداشت نامجون کیه و دستشو پشت گردن نامجون گذاشت و توی بوسه همراهی کرد
نامجون دستشو روی کمر باریک جین گذاشت و نزدیک تر کرد
و بعداز اینکه احساس کمبود اکسیژن کردن از هم جدا شدن پیشونی هاشون بهم چسبید
+نظرت دربارش چی بود؟.... همسر آینده من
جین سرخ شد و با نا باوری خودشو توی گردن مردونه و کلفت نامجون قایم کرد
سلام قشنگای من
چطورید ؟ حال احوال؟یه خبر خوب دیگه شرط نمیزارم ولی به یه شرط اینکه ووت پایین تر از 7 تا نیاد و بازدید بالای 16 باشه و کامنت هم داشته باشیم اوکی؟
نظرتون راجب کاور؟ یا داستان ؟
منم این هفته کلی امتحان داشتم
دیگه زیاد حرف نمیزنم
اها داشت یادم میرفت هفته ای دوتا پارت آپ میکنم
همین
خدافظ مراقب خودتون باشین و ووت و کامنت یادتون نره
YOU ARE READING
baby boy /namjin/
Random... کاپل:نامجین کاپل فرعی :کوکوی ... یونمین موضوع: نامجون امپراطور کره هزار جور ادم میخوان باهاش باشن و درحال جنگ با چین بود و همه بهش اصرار میکردن ازدواج کنه و اما جین ....... بقیشو تو فیک بخونید 😔 شخصیت ها : نامجون جین یونگی هوسوک جیمین تهیونگ ...