babyboy £ 7 £

353 42 7
                                    

سه روز از اون شب میگذشت
جین داشت توی جنگل قدم برمیداشت و سمت گل ها میرفت و بعضی اوقات گل های زیبا رو میچید تا یه دست گل زیبا درست کنه و دستاشو توی اب میبرد و دستاشو خیس میکرد
وقتی بوسه سه شب پیش و حرف های نام جون از ذهنش میگذشت باعث میشد گونه هاش رنگ بگیره  قلبش از سینش در بیاد
-نهن... نه... سئوکجین بهش فکر نکن اره.... بهش فکر نکن
جین با خودش حرف میزد تا سرش با گل ها گرم بشه و اون شب یادش بره
جین دانش اموز های کوچیکش رو دید که اونور دارن باهم ماهی گیری میکنن
و غرق توی ماهی گیریه بچه ها شد ولی با ضربه ای که یه دختر کوچیک به دستش زد از دیدن بچه ها کنار گیری کرد و به دختر کوچولو نگاه کرد
• اقا معلم بیاین ماهی گیری کنیم
دختر با خواهش گفت
-باشه بریم
جین سرتکون داد و اون دختر جین رو با خودش کشید
جین مشغول شد و با پنج تا بچه داشت ماهی گیری میکرد جین نتونست بیشتر از یه ماهی بگیره
-فکر کنم باید بهم یاد بدید
بچه ها خندیدن
*ما الان استاد شدیم اقا معلم
جین خندید و موهای پسر رو بهم ریخت
-فکر کنم
*پس ما به شما ماهی گرفتن یاد میدی و شما هم باید قول بدید باهم بریم شنا کنیم قبول؟
جین سرتکون داد
جین چشماشو ریز کرد و دید تهیونگ و جونگ کوک هم اونجا هستن
-چطور متوجه نشدم
*چی اقا معلم؟
-هیچی
یکی از اون دانش اموزای کوچولو پیش جین اومد تا به جین یاد بده چجوری ماهی بگیره و توی همون زمان جونگ کوک و تهیونگ از پشت جین در اومدن تا اونا هم ماهیگیری یاد بگیرن
بعد از ماهی گیری حالا وقت این بود که جین به قولش عمل کنه و بره توی اب با وارد شدنش توی اب بچه ها شروع به پاچیدن اب به سمت جین کردن
-هی.... هی.. نامردی شد... چند نفر به یه نفر
نامجون با شنیدن صدای خنده جین با بچه ها سمت اونها رفت و با لبخند روی یه سنگ نشست و مشغول دید زدن الهه زیباش شد
نام جون وقتی دید یه پسر بچه کنارش نشسته و سریع به پسر نگاه میکنه
+هی تو اینجا چیکار میکنی؟
پسر لبخند شیطانی روی لبش کش اومد
*بنظر ادم باحالی هستی بیا با ما بازی کن
نام جون سرتکون داد
+با کمال میل
*اقا معلم این اقاهه اومد باهامون بازی کنه میشه؟
جین نامجون رو دید و گونه هاش سرخ شد
-آه... البته
بچه ها نامجون رو زور کردن بیاد توی آب
*اقاهه بیا
نامجون لباساشو در اورد و سمت بچه ها و جین اومد
+اومدم
نامجون داشت به جین نگاه میکرد که توی آب نشسته و داره با بچه ها بازی میکنه
بعضی وقتا به بدن نامجون نگاه میکنه و مثل توت فرنگی قرمز میشد
نامجون لبخند زد و از پشت جین رو طوری که هیچکس نفهمه دستاشو دور کمر باریک جین حلقه کرد
+بعدش میای با منم بازی کنی؟
نامجون درگوش جین گفت و گوش جین رو بوسید
جین سرخ شد
-نه
نامجون خندید و با بچه ها بازی کرد و تهیونگ و جونگکوک هم روی کله نامجون راه میرفتن
بچه ها خسته شده بود خداحافظی کردن و سمت خونه هاشون رفتن
جونگکوک و تهیونگ هم باهم رفتن نزدیک جنگل رو بگردن
نامجون و جین تنها موندن نامجون لبخند چال دار زد
+میای با من بازی کنی؟
جین رو سمت خودش کشید و دستشو روی کمر جین گذاشت با انگشت شست کمر جین رو نوازش کرد
جین مثل گوجه شده بود دستاشو روی صورتش گذاشت تا سرخ بودنش معلوم نشه
- چی بازی؟
جین ناخواسته گفت «چی بازی؟... واقعا؟ » توی ذهن خودش گفت و از لای انگشتش نامجون رو نگاه میکرد
سینه پهن و ورزیده بازو های گنده و عضله‌ای و....
نامجون خندید و مچ دست جین رو سمت پشت جین برد و پشت کمرش گره کرد
گونه جین رو بوسید
+جین میشه بهم گوش کنی؟
جین سر تکون داد و به نامجون نگاه کرد
+ ببین جین... من... من... من دوستت دارم و تنها کسی که دوست دارم تویی و تو هم مثل جونگکوک هستی من میخوام ازت محافظت کنم دوستت داشته باشم میخوام مال تو باشم نه کس دیگه ای
-اما..
+اما نداریم تو هم بگو چه نظری داری هرچی باشه قبوله
جین اشک توی چشماش حلقه زد
-خوب... خوب... منم دوستت دارم
جین اشک هاش جاری شد و سرشو روی سینه نامجون گذاشت و اشک ریخت
نامجون لبخند روی لبش شکل گرفت و جین رو توی اغو شش نگه داشت و سر جین رو نوازش کرد
+چرا گریه میکنی
جین توی جواب گریه کرد
بعد از چند دقیقه نامجون متوجه شد جین خوابش برده لبخند زد و پیشونی جین رو بوسید لباس های جین رو تنش کرد و خودش لباس پوشیدن
یک دستشو زیر گردن جین گذاشت و یک دستشو زیر زانو جین و با جونگکوک و تهیونگ سمت قصر رفتن
÷جین خوابیده کوکی؟
×اره تهیونگی
÷اگه منم بخوابم توهم منو اونجوری بلند میکنی؟
×میخوای الان بغلت کنم
کوک کار نامجون رو با تهیونگ تکرار کرد
+چیکار میکنید؟
÷جونگکوکی بهم گفت منو اینجوری بغل میکنه
نامجون اروم خندید و دید کوک داره به زور راه میره
×کمکم کن نامرد
+به من چه ربطی داره بچه
نامجونو گفت و خندید
و جونگکوک اخم کرد

سلام خوشگلا چطورین؟
امیدوارم حالتون خوب باشه و عالی
اینم پارت جدید قرار بود هر هفته دوتا باشه دیگه درسته؟ پس اون یکی پارت رو یا پنجشنبه آپ میکنم یا جمعه آپ میکنم
اوکیه؟
اها نظرتون درمورد کاور؟ یا داستان؟
لطفا نظرتون رو بگید قشنگا
نظرات قشنگتون رو بهم بگید باعث میشه بیشتر بفهمم
پس نظراتون رو بگید
تا پارت بعد خدافظ💓💗

baby boy /namjin/Where stories live. Discover now