نامجون صبح مثل همیشه با کابوس ها نتونسته بود بخوابه و کل شب رو داشت به صورت زیبای جین نگاه میکرد و لبخند میزد
کف دستشو رو گونه جین گذاشت و لب جین رو با انگشت شستش لمس کرد
+خیلی خوشگله
پیشونی جین رو بوسید
بعد از چند دقیقه جین از خواب با گونه های سرخ بیدار شد+صبح بخیر
-صبح بخیر
جین دستاشو کشید و موهاش بهم ریخته بود
نامجون از کیوت بودن موجود روبه روش کنترل توی بدنش هر لحظه کم میشد+خوب .....دیگه.....دیگه من باید برم
جین نالید و به بازوی نامجون چسبید
-نرو...
نامجون با دهن بسته خندید و گونه های خودش هم یکم سرخ شد
-سرخ شدی مونی؟+مونی؟
نامجون خودشو جمع کرد
+خوب بچه ولم کن
-نه
نامجون لبخند زد
+کار دارم
-نهجین شبیه به یه نوزاد شده بود که از رفت مادرش ناراحت بود
نامجون با دهن بسته خندید و موهای جین رو نوازش کرد
-ترکم نکن نرو
+تو هم با من بیا خوبه
-نه
+ جینننن...... محض رضای خدا بیا باهم بریم
نامجون تند گفت و جین لب هاش اویزون شد
+ببخشید.... توروخدا گریه نکن... ببخشید-باشه باهات میام به یه شرت؟
+چی؟جین پوزخند زد
-از اون کیمونوی آبی و صورتی بهم بده
+باشهنامجون سرتکون داد و از کمدش یه دونه از اونا در اورد وبه جین داد و خودش لباسش رو تنش کرد
+از این لباسا خسته شدم
زیر لب گفت
-چی
+هیچی
*تالار اصلیه قصر **امپراطور چرا مارو احضار کردید؟
وزیر گفت
نامجون لبخند چال داری زد و جین رو نزدیک کرد و وسط اورد+برای این
*امپراتور بی ادبیه من رو ببخشید اما این چی؟
+همسر اینده من
جین با تعجب به نامجون نگاه کرد و گونه های سرخ شد و سرشو پایین انداخت
همه دست به دهن موندن و یکی از وزیر ها جوش اورد
*قربان بگید که شوخی میکنید؟
+من با کسی شوخی ندارم وزیر*خودتون بهتر از همه میدونید توی قوانین نوشته امپراتور نمیتونه همجنس باز باشه
نامجون دهنشو به شکل o در اورد
+اوووو..... وزیر نمیدونستم امپراتور هستم و نمیتونم قوانین رو تغییر بدم
نامجون ابرو بالا انداخت و عصبی گفت
+شماها همه میگفتید باید ازدواج کنم درسته؟... الانم میخوام ازدواج کنم... شماها نگفتید حتما زن باشه گفتید؟
همه سرشونو پایین انداختن
یکی از وزیر ها با عصبانیت داد زد
*تو مایه لنگ کره هستی ابروی خاندانت رو بردی ابروی هرچی کره ای بود بردی
نامجون بلند خندید
+ابرو؟..... وزیر بین شما نبودید که از خزانه دزدی کرده بودید بزارید ببینم چقدر بود... اوممم... حدود 200 سکه درسته؟
+هی من خنگ نیستم... دلیل اینکه اینجا هستی و حق مردم رو خوردی الان برات مقام خوشگلت رو پایین میارم تا حالشو ببری تا همینجا بسته بقیه عمرتو برو مثل بقیه مردم پول دربیار و 200 سکه رو پس بده
نامجون نیشخند زد و دست جین رو گرفت و از تالار بیرون اومد
-نامجون؟
+بله؟
-تو مطمعن هستی که الان همه این هارو گفتی یا دارم خوا......
جین نتونست حرفشو ادامه بده چون لب های نامجون روی لب هاش قفل شد و لب پایین جین رو مک عمیقی زد
نامجون فاصله گرفت
+دیگه نشنوم... خوب دیدی خواب نبود
جین گونه هاش سرخ شد و سرشو بین دوتا دستاش قایم کرد
+تاحالا بهت گفتم چقدر دوست دارم؟
جین دیگه سرخ تر از این نمیشد
نامجون خندید و دستای جین رو از روی صورت جین برداشت و جین رو توی اغوشش کشید
+تو بیبی بوی منی
جین کلمات انگلیسی که نامجون اون هارو گفت فهمید و چشماشو باز و بسته کرد
-بیبی بوی؟
سلام خوشگلا
چطورین؟
اول از همه بگم این پارت یکم یجوری بود و کم بود قبول دارم و کم بود ببخشید وقت نکردم امروز کلا خونه نبودم اصلا وقت نکردم یه پارت خوب و قشنگ بهتون تحویل بدم
بازم ببخشید
خوب حالا یه چیزی بگم مشتاق بشین البته امیدوارم *خنده*
دوتا پارت بعد قرار یکم پیچیده باشه و اصلا فکر نکنم انتظار داشته باشید
حالا.... دیگه اسپویل نمیکنم خوشگلا
اینو بگم پارت 9 زیاد چیزی نیست و.... ولی پارت 10 جالبه
و بازم مثل همیشه میگم نظر هاتون درمورد فیک بگید و منو خوشحال کنید زیبا های من
خدافظ.... مراقب خودتون باشید
تا پارت بعد خدافظ ⭐
YOU ARE READING
baby boy /namjin/
Random... کاپل:نامجین کاپل فرعی :کوکوی ... یونمین موضوع: نامجون امپراطور کره هزار جور ادم میخوان باهاش باشن و درحال جنگ با چین بود و همه بهش اصرار میکردن ازدواج کنه و اما جین ....... بقیشو تو فیک بخونید 😔 شخصیت ها : نامجون جین یونگی هوسوک جیمین تهیونگ ...