babyboy £ 16 £

173 22 1
                                    

تا اینکه......
پسری با موهای خرمایی و لب های پفکی و سرخ که موهاش به هم ریخته و چشمایی داشت

با پیراهن آبی رنگ و بدون شلوار و فقط یه باکسر خاکستری رنگ داشت و رون های سفیدشو به رخ میکشید به سمت دستشویی حرکت میکرد

چشماش داشت با صحنه ای که دیده بود کورد میشد..... دقیقا کپی الهه
نمیتونست تکونبخوره

جونگ کوک و تهیونگ هم توی اتاق تهیونگ بودن و داشتن گیم میزدن
کف دستش عرق کرده بود

دستشو به شلوارش کشید و عرق کف دستشو پاک کرد سرشو یه چند بار تکون داد

دوباره صحنه از جلوی چشمش رد میشد باعث میشد دیوونه بشه
+فاک....

زیر لب گفت و بلخره تونست سرشو تکون بده انگار برای لحظه ای فلج شده بود

میتونست بوی چیزی رو احساس کنه.... بوی اشنایی بود برای نامجون..... بوی قدیم هارو میداد....

چندبار بود کشید و به دماغش چین خورد
اروم بلند شد و چشماشو بست و بو رو دنبال کرد

بو از کجا بود؟.....

شونشو به بالا برد و نچ  نچی زیر لب کرد و دوباره رفت تا بشینه

اما با کشیده شدن دستش توسط فردی که وجود خارجی نداشت چشماش رنگ عوض کرد دوباره آبی شده بود

*بنظر میاد اومدی.....

صدا توی حال پخش شد اما نه جونگ کوک میتونست بشنوه و نه تهیونگ
نامجون هنوز یادش نمیومد بو چیه و صدا کیه

چون برای خیلی وقت پیش ها بوده

+و شما؟

زیر لب گفت

*شاید یه دوست قدیمی

اون فرد که وجود خارجی نداشت و فقط یه چیز نامرعی بود و دیده نمشد با یکم خنده گفت

نامجون تا اومد برگرده دوباره رنگ چشماش عادی شد و لعنتی گفت

+کی بود؟

با تعجب زمزمه کرد

اما با احساس حضور فرشتش سرشو بالا اورد

نگاهی به چهره ای که هنوز خواب الودی توش موج میزد و نشونه ای داشت که انگار شب قبل مست بود انداخت

اون فرشته با گونه های سرخش و گوش های سرخ و چشمای نیم باز با لبخند خمار به نامجون نگاه میکرد

نامجون میتونست بفهمه هنوزم اثری از مستی میتونه باشه

-سلام

وقتی صدای ناز و لطیف پسر که ماننده یه موسیقیه کلاسیک و ارامش بخش بود رو شنید میتونست احساس کنه که قلبش الان در میاد

+سلام
پسر کوچیک تر لبخندی خمار زد و مشت های کوچیک و ار نظر نامجون کیوتش رو بالا آورد و چشم هاشو مالید

baby boy /namjin/Where stories live. Discover now