babyboy £ 10 £

282 28 6
                                    

چشماشو باز میکنه و نفس هاش نا منظم بود و سایه یه پزشک رو میبینه
پزشک نزدیک و نزدیک تر میشد

*خوبی؟
جین چشماشو از هم فاصله میده و به پزشک نگاه میکنه و پزشک با لبخند ژکوند و مزخرفش داره با جین حرف میزنه

-تو کی هستی؟.... چه اتفاقی افتاده؟

جین با تعجب میپرسه و به سرم توی دستش نگاه میکنه
*تو تقریبا چهار روز بود که خوابیده بودی و توی بیمارستانی

-خوابی....

جین چشماش گشاد میشه
یعنی چی؟...
خواب؟
جین گفت و به دست و پاهاش نگاه کرد به صورتش دست زد و به عقل خودش شک کرده بود

*چیشده؟..اروم باش؟
دکتر گفت

جین با چشمای اشکی سروم رو از دستش بیرون میاره و پالتویی که قهوه ای رنگ بود و روی اویز کنار میز بود برداشت

-نامجون.... نامجون من کو؟؟؟؟

جین عصبی داد زد

دکتر اروم بود و به پسر گیج نگاه کرد و سعی کرد با لبخند اون پسر رو اروم کنه

*توی خواب هم همینو میگفتی مدام اون رو صدا میزدی .... تو فقط یه خواب دیدی چیزی نیست اروم باش

جین بدنش سست شد اما این دلیل نمیشد همونجا وایسه و به قیافه کصشعر اون دکتر مزخرف نگاه کنه،

جین با شدت اون پالتو رو برداشت و تنش کرد کمی همونجا وایساد در حالی که دکتر  داشت میگفت اروم باش... اروم.... جین بالشت رو توی صورت دکتر رها کرد و سمت در خروجی دووید

تقریبا نصف نگهبان های بیمارستان داشتن دنبال جین میگشتن
-ولم کنین

جین درحالی که با چشمای کمی خیسش که منتظر بود تنها بشه و ازشون بارون بباره میدووید
منتظر نمیموند نگران ها همینجوری دنبالش راه میومدن بدن جین خسته کوفته شده بود اما نمیخواست بره بیمارستان نمیخواست..... نه..

-کصصصص. ننننننتتتت
جین داد زد و یه تخت رو کشید و با تمام زوری که توی این چند سال زندگیش جمع کرده بود هل داد
بدنش حالا بیشتر هم درد میکرد سریع از اون در بیرون اومد و بین مردم خودشو جا کرد

نفس عمیق کشید و سمت یه مغازه رفت با گشنگی اب دهنشو قورت داد و توی جیب پالتو رو نگاه کرد

یه کاغذ از توی پالتو در اورد و یه مقدار کمی پول
نا امید و گشنه به زانو هاش افتاد و با حسرت به مغازه نگاه میکرد درحال که لب هایی که همیشه می درخشید و سرخ بود حالا سفید و بی رنگ شده بود

با هیچ تفکری دستشو توی جیب پالتو برد و دستشو توی جیب پالتو فرو کرد

دمپایی های بیمارستان رو روی زمین میکشید و پاهای ناتوان و بدن گرسنشو سمت مغازه برد و در مغازه باز شد
مغازه دار شاد و خندان با دیدن جین نگران شد

baby boy /namjin/Where stories live. Discover now