چشماشو باز میکنه و نفس هاش نا منظم بود و سایه یه پزشک رو میبینه
پزشک نزدیک و نزدیک تر میشد*خوبی؟
جین چشماشو از هم فاصله میده و به پزشک نگاه میکنه و پزشک با لبخند ژکوند و مزخرفش داره با جین حرف میزنه-تو کی هستی؟.... چه اتفاقی افتاده؟
جین با تعجب میپرسه و به سرم توی دستش نگاه میکنه
*تو تقریبا چهار روز بود که خوابیده بودی و توی بیمارستانی-خوابی....
جین چشماش گشاد میشه
یعنی چی؟...
خواب؟
جین گفت و به دست و پاهاش نگاه کرد به صورتش دست زد و به عقل خودش شک کرده بود*چیشده؟..اروم باش؟
دکتر گفتجین با چشمای اشکی سروم رو از دستش بیرون میاره و پالتویی که قهوه ای رنگ بود و روی اویز کنار میز بود برداشت
-نامجون.... نامجون من کو؟؟؟؟
جین عصبی داد زد
دکتر اروم بود و به پسر گیج نگاه کرد و سعی کرد با لبخند اون پسر رو اروم کنه
*توی خواب هم همینو میگفتی مدام اون رو صدا میزدی .... تو فقط یه خواب دیدی چیزی نیست اروم باش
جین بدنش سست شد اما این دلیل نمیشد همونجا وایسه و به قیافه کصشعر اون دکتر مزخرف نگاه کنه،
جین با شدت اون پالتو رو برداشت و تنش کرد کمی همونجا وایساد در حالی که دکتر داشت میگفت اروم باش... اروم.... جین بالشت رو توی صورت دکتر رها کرد و سمت در خروجی دووید
تقریبا نصف نگهبان های بیمارستان داشتن دنبال جین میگشتن
-ولم کنینجین درحالی که با چشمای کمی خیسش که منتظر بود تنها بشه و ازشون بارون بباره میدووید
منتظر نمیموند نگران ها همینجوری دنبالش راه میومدن بدن جین خسته کوفته شده بود اما نمیخواست بره بیمارستان نمیخواست..... نه..-کصصصص. ننننننتتتت
جین داد زد و یه تخت رو کشید و با تمام زوری که توی این چند سال زندگیش جمع کرده بود هل داد
بدنش حالا بیشتر هم درد میکرد سریع از اون در بیرون اومد و بین مردم خودشو جا کردنفس عمیق کشید و سمت یه مغازه رفت با گشنگی اب دهنشو قورت داد و توی جیب پالتو رو نگاه کرد
یه کاغذ از توی پالتو در اورد و یه مقدار کمی پول
نا امید و گشنه به زانو هاش افتاد و با حسرت به مغازه نگاه میکرد درحال که لب هایی که همیشه می درخشید و سرخ بود حالا سفید و بی رنگ شده بودبا هیچ تفکری دستشو توی جیب پالتو برد و دستشو توی جیب پالتو فرو کرد
دمپایی های بیمارستان رو روی زمین میکشید و پاهای ناتوان و بدن گرسنشو سمت مغازه برد و در مغازه باز شد
مغازه دار شاد و خندان با دیدن جین نگران شد
YOU ARE READING
baby boy /namjin/
Random... کاپل:نامجین کاپل فرعی :کوکوی ... یونمین موضوع: نامجون امپراطور کره هزار جور ادم میخوان باهاش باشن و درحال جنگ با چین بود و همه بهش اصرار میکردن ازدواج کنه و اما جین ....... بقیشو تو فیک بخونید 😔 شخصیت ها : نامجون جین یونگی هوسوک جیمین تهیونگ ...