هرکاری میکرد تا هیونگشو اروم کنه اون پسرک میترسید که یه دفعه ایی اون مرد ترسناک بیاد فوری دستای هیونگشو گرفت تا ارومش کنه و صداشو بیاره پایین تر تا بدبخت نشدن
+هیونگ لطفا صداتو بیار پایین وگرنه....
همین که اومد جملشو کامل کنه در با صدای بدی باز شد پسرک اب دهنشو قورت داد و چشمای بادومش گرد شده بود تهیونگ با عصبانیت اومد تو به همه مشکوک نگاه میکرد با دیدن پسری مو حنایی و لبایی درشت ابروشو انداخت بالا صداش بم تر شده بود و این بیشتر جونگکوکو میترسوند سرشو انداخت پایین به تند تند کوبیدن ضربان قلبش اهمیت نداد
-این پسر کیه؟
همگی مونده بودن چی بگن با حرف نامجون همگی تعجب کرده بودن حتی مین متعجب شده بود
_خوب کیم اون جینه دوست پسر منه تازه باهم وارد رابطه شدیم اومدمش هتل تا با بقیه اشنا بشه
دست جینو گرفته بود و اروم فشارش داد تا نقش بازی کنه جین اهانی گفت بلند خندید و رفت جلوی تهیونگ دستشو گرفت اروم تکون داد جونگکوک از شجاعت هیونگش هنگ کرده بود
-فاتحش خوندست
یونگی زمزمه وار حرفشو گفت و جیمین بهش نگاهی انداخت باز برگشت سمت بقیه
_وای چه دستای باریک و زیبایی دارین من کیم سوکجینم
جونگکوک با اجبار لبخند زده بود و نامجون زودی رفت جلو جینو اورد عقب تهیونگ مشکوک به اونا نگاه میکرد و ابروهاشو انداخته بالا دست به سینه بود با دیدن پسرکش که روبه روش ساکت بود پوزخند زد
-اونوقت تو اتاق جلسه؟پارک هم هست من چرا نباید باشم؟
نامجون و یونگ به هم نگاهی کردن یونگ به حرف اومد
_خوب میدونی...جیمین دوست جونگکوک شده ماهم دعوتش کردیم....از اونجایی تو علاقه به اینکارا نداری ما نگفتیم تو بیای
تهیونگ خودشو به احمق بودن زد و اها گفت قبل رفتن به جونگکوک نگاه کرد به چشمای لرزونش زل زد
-تو زود بیا اتاقی که صبحی بودی
و از اتاق زد بیرون همگی جز جین که با خیال راحت نشسته بود رو صندلی نفس عمیق کشیدن
_جونگکوک زودباش همه ماجرا رو براش تعریف کن وقت نداریم
جونگکوک سری تکون داد و همه ماجرا رو شروع کرد به تعریف کردن جین هیچ حرفی نمیزد و فقط گوش میداد با تموم شدن حرفش جین به صدا در اومد
_خوب الان دقیقا میخوای چیکار کنیم جونگکوک
+نقشه اینجوری که من شب میرم اتاق اون دختره و ازتون میخوام پشتیبانیم کنید جین میره اتاقی که توش دوربین هستن و باهم از طریق هندزفری بلوتوثی در ارتباط میشیم...

YOU ARE READING
Delona Hotel
Short Storyبرام سواله انسانها چجور عاشق میشن؟ارواح ها هم عاشق میشن؟ سوالای تو خالی صدبار پرسیدم +از من چی میخوای؟ _خودتو میخوام باورش براش سخت بود اون ادم سنگ دل میخوادش تحملش تموم شد نزدیک رفت جوری که 5 میلی متر فاصله داشتن +تو کی هستی؟ _من همونیم که پدر...