ریدرهای عزیز اریکا،ابتدا اون ستاره خوشگل پایین صحفه رو روشن کنید تا باهم بریم داستان رو شروع کنیم.🤍
─────•⋅•────
آروم در خونه رو باز کرد و با چهرهی بهم ریخته پاش رو توی سالن گذاشت، دلش برای خونش تنگ شده بود، برای رایکا، برای دعواهاش با جونگکوک.
نفس عمیقی کشید و تصمیم گرفت قبل از سر زدن به تک پسرش دوش کوتاهی بگیره... به سمت اتاقش قدم برداشت و آروم در رو باز کرد که با جسم خوابیده روی تخت مواجه شد... چهره همیشه جدیش حالا با اخم هاش نقاشی شده بودن که با قدم گذاشتن توی اتاق متوجه پسر جوانی شد که رایکا رو روی دستش خوابونده بود و باهم روی تخت تهیونگ به خواب رفته بودن.
نفس عمیقی کشید، چقدر این صحنه یادآور جونگکوکش بود، وقتی که توی اتاق رایکا کنار هم خوابیده بودن و رایکا مشغول مک زدن انگشت جونگکوک شده بود.طبیعتا تهیونگ باید عصبانی میشد که کسی بدون اجازه وارد اتاقش شده و اون رو از اتاقش بیرون میکرد، دقیقا همون کاری که دفعه اول با جونگکوک کرد ولی بیخیال پسرک خوابیده شد و به سمت حمام قدم برداشت.
تمام لباس هاش رو از تنش بیرون آورد و با باز کردن شیر آب گذاشت این قطرات آب یخ باشن که افکار توی ذهنش رو همراه خودشون به پایین میکشن... آروم چشم هاش رو بست و بعد از کمی آروم شدن، شیر آب رو گرم کرد، نیاز داشت خودش رو با بخار هوا خفه کنه و انقدر گرمی آب روی تنش بشینه تا پوستش شروع به سوزش کنه.
پسرکی که همراه رایکاش به خواب رفته بود عجیب اون رو به یاد جونگکوک مینداخت، حتی از نظر هیکل هم باهم تفاوت زیادی نداشتن و تهیونگ مطمئن بود اگه درحالت مستش قرار داشت اون رو جونگکوک تصور میکرد.بعد از دوش سریعی که گرفت حوله تن پیچ شده رو دور کمرش بست تا جوری که پایین تنش رو پوشش بده و با بالا تنه خیس وارد اتاق شد که متوجه جسم نشسته و خوابآلود روی تخت شد.
بیاهمیت بهش سمت کمدش قدم برداشت که پسرک با دیدن تهیونگ هین بلندی کشید و به سرعت دست هاش رو روی چشم هاش قرار داد.
نیشخندی روی لب هاش نشست و از گوشه چشم نگاهی به پسری که با قدرت دست هاش رو روی چشم هاش گذاشته بود انداخت و زمزمه کرد:_نیاز نیست انقدر محکم به چشم هات فشار بیاری.
پسرک که ظاهرا از دیدن تهیونگ شکه شده بود آروم و با لحن شرمندهای لب زد:
_ب.. ببخشید قربان، نمیدونستم اومدید وگرنه از اتاق بیرون میرفتم.
نیم نگاهی به پسر روی تخت انداخت و با باز کردن حوله دور کمرش متوجه بیشتر فشرده شدن دست های پسر روی صورتش شد، باکسر مشکی رنگی رو از توی کشو بیرون کشید و با پوشیدنش دستی روی صورتش کشید.
اگه جونگکوک بجای این پسر توی اتاق قرار داشت، باز هم اینجوری چشم هاش رو قایم میکرد؟ یا گونه های خوش فرمش از خجالت گلگون میشدن؟ شایدم با خجالت زمزمه میکرد " تهیونگ، منو بیشتر از این خجالت زده نکن "دلش میخواست وانکش جونگکوکش رو میدید.
YOU ARE READING
𝗔𝗹𝗶𝗲𝗻 [ 𝗩𝗞𝗢𝗢𝗞 ]
Romanceتهیونگ، یکی از مافیا های خطرناک کره، که برای انتقام مرگ همسرش از نخست وزیر کشور تصمیم بر دزدیدن پسرش میگیره... ولی فقط داستان مرگ همسرشه...؟! جونگکوک عاشقی که با سن کمش عشق این مرد رو توی سینه داره و با اذیت هایی که از طرفش میشه میتونه به زندگی ادا...