چهار روز بعد
(فلیکس)
+امروز واقعا روز مهمی بود برام، همچنان روز مهمی برای هوانگ هیونجین بود چون این جشن تولد مادرش بود و منم تو این جشن دعوت بودم و واقعا خوشحال بودم.
دقیقا مطمئن نبودم که میخوام تو این جشن چی بپوشم؛ بخواطر همین تصمیم گرفتم از بابام کمک بگیرم.+بابا..میشه یه دقیقه بیای کارت دارم؟
-صب کن پسرم الان میام..
چیشده؟+ بابا امروز تولد مامان یکی از مدل های ورساچست....به نظرت چی بپوشم تو جشن ؟
بابام نگاهی به کمد لباسام انداخت و هوف کوچیکی کشید و گفت : خب....تو کمد تو هیچ جور کت ویا شلواری نمیبینم... تنها چیزی که اینجا وجود داره لباس های لشه.
+خب بخواطر اینکه کت و شلوار ندارم " خنده کیوت طور
-امممممم...خب پس صبر کن من الان میام.
+ بعد چند دقیقه بابام با یه پلاستیک بزرگ برگشت، و اونو روی تختم گذاشت .
بابا این چیه ؟؟
چیزی نگفت و به باز کردن ادامه داد.
یهو دیدم از داخلش یه کت و شلوار خیلی شیک و نو در آورد و روی تخت گذاشت.-این کت و شلوار متعلق به 24 سالگیمه...زمانی که تازه با مامانت آشنا شده بودم، و اولین قرارمون بود، منم اینو پوشیدم..
دستی روی کت کشید و با نگاه های پر از دل تنگی به کت نگاه کرد...
+دستمو روی شونه بابام گذاشتم و گفتم : زمان خیلی خوبی بود...مگه نه ؟
- آره...میخواستم این کت و بزارم روزی که با یه دختر خوب ازدواج کردی بهت بدم بپوشی، ولی الان برای خودت مردی شدی، و فکر کنم تا اون موقع زمان زیاد داری، پس، اینو میتونی امروز تو مهمونی بپوشی...
+ یه حس غریبی بهم دست داد...دستامو جلو بردم و دستای پیر و چروک شده پدرم و گرفتم، و ازش تشکر کردم که کنارمه و پدری مثل اون دارم..
بابام بعد چند لحظه از اتاق خارج شد و منم شروع کردم به حاضر شدن.
جونگین
+خیلی خوب تام، امروز قرارع بریم به پارتی مادر دوست پسرم، آماده باش ماشینم حاضر کن و کفشامو بیار.
- ببخشید که میگم ولی، شما به اون پارتی دعوت نشدید....
+خنده شیطانی" نیازی به دعوت نیست؛ فقط کاری که گفتم و انجام بده .
DU LIEST GERADE
My wish "Hyunlix"
Romantik( کامل شده ) هوانگ هیونجین مدل معروف ورساچه روزی با پسری با اسم لی فلیکس میکاپ آرتیست آشنا میشه. اما چی میشه تقدیر سرنوشت اونارو با عشق ابدی گره بزنه و هردو یه دل نه صد دل عاشق هم بشن ؟ کاپل : هیونین ، هیونلیکس ،مینسونگ ژانر : عاشقانه، مثلث عشقی،...