do not leave me - ¹³

296 34 12
                                    

فلیکس صبح با درد شدیدی از خواب بیدار شد.
هیونجین هم که دقیقا کنارش خوابیده بود متوجه ناله های فلیکس شد و تا خودشو چرخوند دید فلیکس داره از درد تو خودش میپیچه و دستشو گذاشته روی قلبش.

با ترس از جاش پرید و گفت : فلیکس فلیکس چی شده؟؟ نکنه قلبت...

فلیکس با دردی که داشت تحمل میکرد دست هیونجین و گرفت و گفت : خیلی درد دارم هیونجین...نمیتونم تحمل کنم.

هیونجین دستشو پاهاش شروع کرد به لرزیدن، میترسید فلیکس و چیزی بشه و از دستش بده از همه چی میترسید.
بلند شد و به آمبولانس زنگ زد بیمارستان هم دقیقا دو کوچه پایین تر خونه هیونجین بود.

پنج دقیقه بعد آمبولانس رسید و در خونه رو زد، هیونجین از جاش بلند شد و گفت : یکم دیگه طاقت بیار آمبولانس اومد، بلند شد و سمت در رفت و باز کرد.
کمک های اولیه با عجله وارد شدن و سمت اتاقی که هیونجین بهشون گفتن رفتن.
کنار فلیکس نشستن و بهش آرام بخش تزریق کردن و بعد از اینکه فلیکس یکم آروم شد بلندی کردن و سمت بیمارستان بردن.

هیونجین همراه فلیکس داخل آمبولانس بود، اول فلیکس بیدار بود اما کم کم چشماش بسته شد و از حال رفت.
هیونجین ترسید و یهو داد و بیداد کرد و گفت : دکترررر دکترررر....چی شده ؟؟؟؟ چرا از حال رفت ؟ ها چرااا یکی بگه چراااا؟؟

دکتر : نگران نباشید، بخواطر قوی بودن آرام بخش به خواب فرو رفته الان میرسیم به بیمارستان و معاینه میکنیم.

به بیمارستان رسیدن و پرستارا سریع میز رو جلوی آمبولانس آوردن و فلیکس روش گذاشتن، هیونجین هم دنبال دکترا وارد بیمارستان شد.

فلیکس و سمت اتاق آجل بردن و منتظر اومدن دکتر شدن .
به هیونجین هم اجازه ورود ندادن .

حدودا چند دقیقا گذشته بود که دکتر بنگ چان از آسانسور بیرون شد و سمت اتاقی که فلیکس بود حرکت کرد .
هیونجین که روی صندلی نشسته بود و اشک می‌ریخت به دکتری که داشت سمت اتاق می‌رفت نگاه کرد و سریع بلند شد سمتش دوید اما موفق به رسیدن بهش نشد و دکتر سریع وارد اتاق شد .

چند دقیقه بعد دکتر چان از اتاق بیرون شد و هیونجین از جاش بلند شد اما لحظه ای با دیدن چان شکه شد و همون‌طور سر جاش وایساد، با چشمهای خون گره شده بهش نگاه کرد، این همون دکتری بود که مادرش و درمان کرده بود، همون دکتر بود، خودش .

هیونجین سریع سمت دکتر که داشت به اتاق خودش می‌رفت دوید و از پشت شونش گرفت .
دکتر چان خودشو چرخوند و به صورت پسری که انگار خیلی خیلی براش آشنا بود نگاهی انداخت .
این پسر خیلی آشنا بود انگار اونو تو گذشته دیده بود اما نمیتونست تشخیص بده کی‌ ... چون زمان زیادی از اون موقع گذشته بود.

+ ببخشید دکتر .. منو یادتون میاد ؟

- چهرت خیلی آشناست اما نمیتونم به یاد بیارم .. همو میشناسیم ؟

My wish "Hyunlix"Donde viven las historias. Descúbrelo ahora