« حرف های هیونجین به فلیکس، قبل از اتاق عمل »اولین باری که تو چشم هات نگاه کردم بهت قول دادم ازت محافظت میکنم اما نتونستم، برام سخت بود که درد کشیدنت و ببینم، رنج کشیدنت و ببینم، ببینم بخواطرم غصه میخوری و ازم ناراحتی همه اینا باعث دیوونگیم میشه فلیکس .
تو شدی خدای من و من شدم بنده ای که یا تمام وجود وابسته خداش بود.
من سختی زیادی کشیدم اما با وجود همه سختی ها هنوز روی پا وایسادم ولی فکر نکنم بتونم با نبود تو تو این دنیا روی پا وایسم .
من همه تلاشم و کردم تا ترو خوشحال نگه دارم اما درست بعد از دخالت پدرم تو زندگیمون دیگه نتونستم تعادلی روی عشق و زندگی برقرار کنم .
من ترو خیلی آرزو کردم .. تو آرزوی من بودی، هستی، و خواهی بود.من فکر میکنم به اندازه کافی احساساتی در جانب تو نشون ندادم اما میخوام بگم که " من دوستت دارم، من خیلی دوستت دارم، من خیلی خیلی دوستت دارم، من با تمام قلبم دوستت دارم، من با تمام وجود دوستت دارم، من اندازه یک دنیا دوستت دارم، من واقعا دوستت دارم، من همه جوره دوستت دارم، اصلا هر جور فکر میکنم نمیتونم حسی که به تو دارم و به زبون بیارم ، کلمه دوستت دارم خیلی حقیره .
بدون من زندگی کن فلیکس، اما من و هیچوقت فراموش نکن .. هیچوقت فراموشم نکن و من و توی خاطراتت مثل شمعی که خاموش نشدنیه به یاد بیار .. در برابر قلبی که من به تو میدم تو فقط و فقط من و به یاد داشته باش.هوانگ هیونجین - ♡
با عشق تقدیم به لی فلیکس ♡- خیلی خب مرد جوون .. آماده اهدای قلب هستین ؟
لباس عمل و پوشیده بود و با کلی دستگاهی که دورو برش بود روی تخت دراز کشیده به سقف نگاه میکرد، یعنی واقعا آماده بود ؟
آماده رها کردن خاطراتش با این دنیا، و مهم تر با فلیکس بود ؟
اون این کار و برای ستاره اش انجام میداد .
پسری که خودش دلیل درد و رنجش بود .. بلاخره باید یه جوری تلافی میکرد .
تا الآنم با زندگی خیلی تا کرده بود اما ازینجا به بعد دیگه نمیتونست .
اول مادرش ازش گرفته شد، بعد محبت پدری، بچه گی هم ازش گرفته شد .. زمانی که بزرگ شد عشق ازش گرفته شد، چند سال بعد جونگین و ازش گرفتن .. الآنم سرنوشت دست روی فلیکس گذاشته بود.
تحمل این و نداشت که دوباره یکی ازش گرفته بشه .
نمیخواست دوباره اون حس پوچی و در مونده گی، بعد از رفتن یکی از زندگیش و داشته باشه .دکتر که دید هیونجین جوابی بهش نمیده و فقط و فقط به سقف خیره شده، سمتش اومد و گفت :
- میدونی .. وقتی میخوان یه مجرم و به دار برکشن، آخرین خواسته اش و ازش میپرسن...آخرین خواسته تو چیه ؟
اشکی از گوشه چشم هاش پایین ریخت و بین موهاش راهش و گم کرد .. مکه کنه جز خوب بودن فلیکس دیگه آرزویی داشت .
"فقط و فقط میخوام فلیکس خوب باشه، آخرین خواسته من اینه"
مرد لبخند تلخی زد و بعد با گرفتن آمپول بی هوشی به دست، اونو به بازوی هیونجین تزریق کرد و طولی نکشید که هیونجین چشم هاش بسته شد .
YOU ARE READING
My wish "Hyunlix"
Romance( کامل شده ) هوانگ هیونجین مدل معروف ورساچه روزی با پسری با اسم لی فلیکس میکاپ آرتیست آشنا میشه. اما چی میشه تقدیر سرنوشت اونارو با عشق ابدی گره بزنه و هردو یه دل نه صد دل عاشق هم بشن ؟ کاپل : هیونین ، هیونلیکس ،مینسونگ ژانر : عاشقانه، مثلث عشقی،...