°•~50~•°

500 83 27
                                    

فرمانده بعد از بحثی که به راه انداخته بود با نیش باز در کنار جفت خودش قدم میزد و هر از گاهی نگاه‌های مرگبار جونگ کوک رو به جیمین نشون می‌داد.

جونگ کوک با اخم‌های در همی در کنار تهیونگ راه می‌رفت و گاهی پشت چشمی نازک می‌کرد. بی‌خبر از اینکه آلفا کلا در عالم دیگه‌ای سیر می‌کنه.

پسر موبلند تو افکار خودش غرق شده بود تا اینکه صدای نگران نامجون دم گوشش نجوا شد.

"توام حسش میکنی؟"
چشمای پرسشگر آلفا روی هیونگش نشست. همین نگاه گیج، فرمانده رو بیشتر از قبل عصبی می‌کرد.
"چه مرگته پسر؟! چند نفر دارن سمتمون میان. بوشونو حس نمیکنی؟"

"من میتونم جواب این سوالتو بدم! "
صدای مغرور آلفای نسبتا غریبه‌ای اونارو به خودشون آورد.
اولین واکنش تهیونگ نزدیک شدن به جونگ کوک بود اما دنیل که دستشو خونده بود زودتر از اون خودشو به امگا رسوند و با قاب گرفتن شونه‌های پسر، اونو به خودش چسبوند. طوری که پشت جئون در تماس با دنیل باشه و در عین حال بتونه روبرو رو ببینه.
آلفا دستشو نوازشگرانه روی گردن امگا کشید و با کمی فشار اونو به سمت مخالف متمایل کرد. بازدم عمیق پسر همراه با زمزمه‌هاش پوست و استخون امگا رو سوزوند.

"مشتاق دیدار امگای من."
پوزخند معنادارش خون تهیونگو به جوش می‌آورد. اولین قدم آلفا مصادف با گرفتار شدنش در حلقه وفادارانش بود.

یونگی اولین نفر بهش غرید: " نزار با حرفاش تحریکت کنه."

دنیل چشمک ریزی زد و گفت: "حق با اونه. خودت میدونی الان در مقابل من هیچ شانسی نداری!"

-...منظورت چیه؟
زمزمه آروم و مردد امگای در آغوشش باعث شد نگاهشو با تعجب اغراق آمیزی به سمت تهیونگ بکشه.

"هی، یعنی واقعا اینهمه مدت راز کوچولوتو از همه مخفی نگه داشتی؟! "
پلک‌های تهیونگ روی هم فشرده شد.
نباید الان همچین اتفاقی می‌افتاد. ذهن تهیونگ به دنبال راهی برای فرار از وضعیت موجود بود اما ظاهرا این‌بار خطر به این راحتی قرار نیست رفع بشه.

-یکی نمی‌خواد اینجا دهنشو وا کنه بگه اینجا چه خبره؟!
جونگ کوک غرید و با چشم به پسر بزرگتر فهموند که منتظر جواب سوالشه.

نگاه‌های گنگ بقیه هم به پسر کوچکتر ثابت کرد که حتی هیونگا هم از این موضوع بی‌خبرند.

-تهیونگ!
دنیل نیشخندی به دستپاچگی آلفای مقابلش زد و با خم شدن، لباشو به گوش پسر در آغوشش چسبوند و جمله‌ای رو زمزمه کرد که مو به تن امگا سیخ کرد.
" اون دیگه رو گرگ خودش تسلط نداره. کاری ازش برنمیاد!"
نفس‌های منقطع امگا دقیقا همون چیزی بود که باعث پر رنگ‌تر شدن پوزخند دنیل می‌شد.

نگاه به خون نشسته جئون بالا کشیده شد و روی آلفای مقابلش نشست.
تهیونگ نفس عمیقی کشید و همینطور که سعی می‌کرد لرزش نگاهشو کنترل کنه آب دهنشو قورت داد.
لباشو برای گفتن کلمات از هم فاصله داد اما هیچ صدایی ازش خارج نشد.
-چـ... چطور همچین چیزی ممکنه؟!

𝑳𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒅𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔Where stories live. Discover now