انگشتاش رو دور فرمون محکمتر پیچید و کلافه تار مویی رو که جلوی چشماش رو گرفته بود به کناری فوت کرد. نیم نگاهی به جونگ کوک که همچنان در حال چیدن مقررات جدید بود،انداخت.
برای لحظه ای از اینکه این ورژن جفتش موندگار باشه به خودش لرزید.
- بعدشم ازینا گذشته تو حق نداری بهم بگی فلان جا نباید برم، با فلان کس نباید بگردم اگه تو عقل داری مسلمن منم دارم .اومم دیگه که . . اها اون دختره لیا، هر گونه رفتو آمدی به اتاقت داشته باشه باید با چشاش خدافظی کنه این مورد راجب جناب هم صدق میکنه! باید..._جونگ کوک! باشه فهمیدم،کافیه.بهتر نیست بیرونو یه نگاه کنی؟
لبهای امگا به حالت o شکلی باز موند.- رسیدیم؟
جوابی دریافت نکرد؛ که پیاده شدن تهیونگ بهش فهموند که وقت خونه رفتنه. همه چیز نرمال بود تا اینکه انگشتهایی مچش رو قاب گرفت،سعی کرد نگاهش رو منحرف کنه و به گلدونِ کنار حیاط خیره بشه. کلید چرخید و در با صدای تقی باز شد.
پسر کوچیکتر سمت اتاق خودش چرخید که فشاری به دستش وارد شد. نگاه خیره ی جونگ کوک پسر رو به خودش آورد و حلقه ی دستشو شل کرد تا مچ کوکی آزاد بشه. دستش رو به کمربندش رسوند و همونطور که روشو از پسر میگرفت اون رو از دور کمرش باز کرد اما صدایی درست پشت سرش اون رو توی جاش پروند.
_این رفتارا اصلا بهت نمیاد. انگار دوربین مخفیه هر لحظه امکان داره بگی فقط یه شوخی بود حرفات، نمیخوای راجبش بهم توضیح بدی؟تهیونگ در حالی که سرش پایین بود،نگاه کوتاهی به امگا انداخت.
رگای دستهای بهم گره خوردش زیادی به چشم میومد اما نه بیشتر از موهای بالا داده شده ی شخص روبروش.
طبق چیزی که مغزش بهش دستور داد دستش سمت موهای کوکی رفت و با تکونهایی که بهش داد، اونها رو پایین روی چشمش ریخت.
_اینطوری اگه یکی ببینتت، برام رقیب عشقی میتراشی!چهره ی سوالیه جونگ کوک بعد مدت کوتاهی از هم باز شد و به سمت جفتش که حالا در حال درآوردن لباسهاش بود، داد. دست تهیونگ رو دکمه ی شلوارش بود که صدای خودشیفته ای باعث شد به عقب بچرخه.
- من همینجوریش هم قابلیت فال این لاو کردنِ خیلیا رو دارم چی فکر کردی! رازِ من جای دیگه ایه.در همون لحظه دست امگا روی کمربندش نشست به طوری که فقط انگشت شستش با اون تکه ی چرمی در تماس بود و بقیه ی انگشت ها جای دیگه ای رو کاور کرده بودند.
همین حرکت چشمهای تهیونگ رو کمی درشت کرد اما همزمان باعث ایجاد لبخند شیطنت واری هم شد. جونگ کوک که از دریافت ریکشن دلخواهش راضی بود مسیر دست دیگش رو به سمت زیر لبش نشونه رفت و در جای احتمالی اون نقطه ی سیاه رنگ توقف کرد.- این یکی؛تنها خال توی بدنمه که بهم احساس سکسی بودن میده!
تهیونگ از حالت شوک خارج شد و قهقهه ای سر داد، دستش رو از شلوارش برداشت و با قدم های بلندی خودش رو به پسر رسوند. با کنجکاویه نمایشی ای به کوکی نزدیک شد و نگاهش رو به اون نقطه سیاه داد. حق با اون بود اگه خالی میتونست زیبایی رو کامل کنه قطعا برای جونگ کوک خال زیر لب بود.
_درسته ؛سلام مظهر جذابیتِ جئون! امیدوارم هدیه ی کوچیکی که برات در نظر گرفتم رو از من بپذیری .
مجالِ سوال نداد و با کمی خم شدن بوسه ی کوچیکی رو زیر لب پسر کاشت. این شما و تپشهای قلب پسری که سعی در رسوا کردنِ اون داشت. جونگ کوک اخم مصنوعی ای کرد و نگاهشو از شخص مقابلش گرفت.
- خیلی بی معنی بود.
الفا سری به طرفین تکون داد و نوج نوچ کوتاهی کرد. قرار نبود حالا حالا ها ریکشن جالبی دریافت کنه.هر چند برای خودشم عجیب بود که دقیقا انتظار چی رو میکشید، اما این قضیه مثل بازیه محبوب تهیونگ شده بود و اون هر روز بیشتر معتاد به پیشروی میشد.
ESTÁS LEYENDO
𝑳𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒅𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔
Hombres Loboتهیونگ یه الفاست که اعتقادی به عشق نداره،اون به خوشگذرونی هاش ادامه میده با وجود اینکه جفتش رو پیدا کرده... کارما بازی بدی رو با امگای ما شروع کرده بود! ༺┈──-----──┈༻ کاپل اصلی: تهکوک کاپل های فرعی: یونمین،نامجین،هوکی ژانر: امگاورس،ومپایر "اسمات ند...