. از یک شبگرد🖋
.
.
.
☆~•°Days of rain and spring°•~☆•¤فصل چهارم: اولین تور کنسرت¤•
•~پارت هشتم~•☆•~•°•~{گمشده}~•°•~•☆
.
.
.
(مهربونام که این پارت رو میخونید و ازش لذت میبرید لطفا ستاره بالا رو لمس کنید و هرجایی در هر موردی نظری داشتید باهام درمیون بزارید🫂♥️)~•°•°•☆☆☆•°•°•~
لیام کتشو برداشته حین پوشیدنش داشت به سرعت از پلهها پایین میومد و به سمت در خروجی میرفت. نگاهی به ساعت مچیش انداخت؛ دیر وقت بود و خوب خبر داشت که این موقع شب اگه بخوان از خونه برن بیرون باید حتما با منیجرشون هماهنگ بشن...
اما اگه بهش زنگ میزد قطعا جراد میپرسید چرا بیرون میرن و اگه میفهمید زین بیخبر رفته، قطعا عواقب خوبی در انتظارشون نبود خصوصا که تازگی به اونا اخطار داده بود تا مراقب رفتارشون باشن!
جدا از تمام اینها واقعا نگران زین بود. نگرانی همزمان برای زین، برای بو بردن جراد و... باید زودتر از اینکه عواقب منفی کارش پاسوزش بشه، پیداش میکرد... حالا رسما زین گم شده بود.
اون روز متوجه شد که زین حالش خیلی خوب نیست. برخورد، رفتار و حتی حرف زدنش با لیام... حالا پسرهای دیگه هم متوجه شده بودن! اما لیام دلیلشو نمیدونست... از کجا باید میدونست وقتی حتی زین باهاش حرف نمیزد؟
چطور باید میفهمید وقتی بهش اجازه نمیداد نزدیکش بشه؟
اگه دلیل رفتن زین خودش بود چی؟ ولی یادش نمیومد کار بدی کرده باشه... با این وجود این فکر مثل خوره توی سرش افتاد که باید باهاش حرف میزد تا این ناراحتی حل نشده نمونه... این عادت لیام بود که حتی اگه مقصر جریانی نباشه برای حل کردنش پیش قدم بشه...
هری و نایل توی پذیرایی بودن. هری برای چندمین بار صدای اپراتور رو میشنید که از خاموش بودن گوشی زین خبر میداد. گوشیشو رو روی عسلی انداخت نایل کلافه به چپ و راست، تو یه مسیر تکراری، قدم میزد: باید زودتر بهتون میگفتم... تقصیر منه...
ه: بسته نایل... کسی مقصر نیست!
لویی از اون طرف لباس عوض کرده اومد و هودی هری رو که ازش خواست براش آورد زیر لب با عصبانیت غر غر میکرد: احمق بیشعور... دعا کن پیدات نکنم...
هری با نگرانی هودیشو گرفت و پوشید: کجا ممکنه رفته باشه؟
لو: چه میدونم... یعنی اصلا نباید فکر کنه شاید نگرانش بشیم؟
ن: امروز کلا ناراحت بود!
ه: همه بودیم...
ن: فکر نمیکردم بزاره بره
BẠN ĐANG ĐỌC
Days of rain and spring [Z.M] [L.S]
Fanfictionبرگشت پشت سرش رو نگاه کرد اون تابلوی بزرگ از پنجتاییشون که داشت میدرخشید با اسم [ One Direction ] این آخرش بود... برای یک لحظه تمام خاطرات اون سالها از جلوی چشماش گذشت و نگاه آخرش رو به چشمای یکی از اون پسرا روی تابلو داد؛ خوب میدونست برای همیشه دل...