فصل اول: ما کی هستیم (تصویر عشق)

323 47 163
                                    

  . از یک شبگرد: 🖋

.
.
.
☆~•°Days of rain and spring°•~☆

•¤فصل اول: ما کی هستیم¤•
•~پارت دوم~•

☆•~•~•~•°•~{تصویر عشق}~•°•~•~•~•☆
.
.
.

(مهربونام که این پارت رو میخونید و ازش لذت میبرید لطفا ستاره بالا رو لمس کنید و هرجایی در هر موردی نظری داشتید باهام درمیون بزارید🫂♥️)

~•°•°•☆☆☆•°•°•~

زین به لیام گفت: عزیزم فکر کنم این اودیوش(Audio) مشکل داره بیا ویدو(video) بهش بگیم.

لبخند لیام بزرگتر شد و جلو چشم لویی و هری پیشونیشون رو به هم تکیه دادن زین لب لیام رو بوسید که چند ثانیه این بوسه های آروم ادامه پیدا کرد. دهن و چشم لویی باز مونده بود با صدایی که به سختی از گلوش بیرون اومد گفت: مادر...

هری ولی لبخند میزد و از دیدن اون صحنه خیلی خوشحال بود...

لویی همونطور ماتش برده بود نمیدونست چقدر طول کشید تا به خودش بیاد

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

لویی همونطور ماتش برده بود نمیدونست چقدر طول کشید تا به خودش بیاد. دیدن دوتا از دوستاش که چهار سال روز و شبش رو باهاشون میگذروند و همه حال بد و خوبشون رو دیده تو اون حال جدید واسش خیلی عجیب و مبهم بود...

همونقدر هم هات بود؛ جوری که نفهمید از کی داره تحریک میشه و تو ذهنش تصور اونا تو تخت و... به زور جلوی افکارشو گرفت: فاک...!

لیام بعد بوسشون آروم سرش رو بلند و پیشونی زین رو هم با عشق و عمیق بوسید؛ جوری که انگار قدر همه اون لحظه هایی که با دوس پسرش داشت رو بدونه جوری که انگار خیلی منتظر این روزها بوده باشه... خب اون لیام بود پسری که آداب معاشرت و رفتارش معرف خودش و خونوادش بود. برای همین بالغ تر از بقیه به نظر میومد و پسرا وقتی سر به سرش میزاشتن لقبی که مدیر برنامه‌هاشون بهش داد یعنی [پدر گروه] رو تکرار میکردن!

البته این لقب کم کم بین طرفدارا هم پخش شد و هرچند لیام خوشش نمیومد ولی این اخلاق لیام بود که روی چیزی حساسیت زیاد نشون نده همینم برای شیطنت های پسرا، نقطه ضعف گرفتن ازش رو سخت کرده بود...

Days of rain and spring [Z.M] [L.S]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang