از یک شبگرد🖋
.
.
.
☆~•°Days of rain and spring°•~☆•¤فصل چهارم: اولین تور کنسرت¤•
•~پارت اول~•☆•~•~•~•°•~{سفری با لیام}~•°•~•~•~•☆
.
.
.(مهربونام که این پارت رو میخونید و ازش لذت میبرید لطفا ستاره بالا رو لمس کنید و هرجایی در هر موردی نظری داشتید باهام درمیون بزارید🫂♥️)
~•°•°•☆☆☆°•°•~یک هفته بعد:
لیام با پدرش تو یه جلسه رسمی با شریکهای تجاری کمپانی پدرش بودن. این کمپانی وسیع با مالکیت جف، و دو مرد از شریکهای قدیمی اون، حدود سی سال قبل تاسیس شده و تو زمینه تولیدلات موتوری برای انواع وسایل نقلیه و صنعت خودروسازی فعالیت میکرد.
در حال حاضر اسم این کمپانی تو صنعت خودرو سازی جا افتاده و معتبر بود. مثل دوسال قبل که لیام با پدرش به جلسات رسمی کمپانی میومد اون روز صبح هم اونجا بود. تو هسته جلسات کمپانی سه راس مالک اون حضور داشتن؛ جف پین، آلفونسو کلِمِنتز و جان استیونسون.لیام کنار جف نشسته و به دقت گوش میداد. خبری از مدل مدل موهای پریشون توی بندش، نبود یا حتی تیپ های جذاب نوجوانی که میزد. اونجا خیلی رسمی حضور داشت و با تمرکز زیاد به معرفی یکی از مهندسها گوش میداد؛ اون داشت فناوری نسل سوم موتورهایی رو توضیح میداد که متعلق به یکی از خودروهای سواری لوکس کمپانی بود.
جلسات کمپانی همیشه تو صبح ها و در نهایت دقت و ریزبینی برگزار میشد.
در حقیقت همه اون سه مردی که صاحب کمپانی بودن تمام زمانشون به دقت برنامه ریزی میشد و وقتی برای تلف شدن نداشتن پس جای هیچ خطایی توی برنامه و در نتیجه هیچ وقفهای توی اون جلسات نبود. جمع میشدن توضیحات سر وقت و به دقت ارائه میشد، تصمیمات رو میگرفتن و بعد دنبال برنامه بعدی طول روزشون میرفتن.
VOCÊ ESTÁ LENDO
Days of rain and spring [Z.M] [L.S]
Fanficبرگشت پشت سرش رو نگاه کرد اون تابلوی بزرگ از پنجتاییشون که داشت میدرخشید با اسم [ One Direction ] این آخرش بود... برای یک لحظه تمام خاطرات اون سالها از جلوی چشماش گذشت و نگاه آخرش رو به چشمای یکی از اون پسرا روی تابلو داد؛ خوب میدونست برای همیشه دل...