نگاه بیحوصلهای به فضای باشکوهِ عمارت پدرخوانده انداخت و از برقرار کردن تماس چشمی با مهمونا که روی صندلیای مخصوصشون نشسته بودن، اجتناب کرد.
همه جز خانمها کت و شلوار پوشیده بودن، حتی خودش! چیزی که هیچوقت توش راحت نبود.
جو به طرز عجیبی سنگین بود و میتونست صدای سکوت رو بشنوه.
این بار نگاهش رو به تئودور و مابقی پسرا که کنارش لاین شده بودن داد، سرش رو به سمت رئیس خم کرد و به آرومی پرسید:
« چرا همه خفه خون گرفتن؟ »رئیس متقابلاً سرش رو خم کرد و لب زد:
« اگه سرتو دوست داری سعی کن تو ام بگیری هاتی، پدرخوانده سابق الاناست که برسه. »تک سرفه آرومی زد و سرش رو صاف کرد:
« ما احترام زیادی براش قائلیم، فراموش نکن. »جونگکوک هوفی کشید و کتی که روی شونههای پهنش انداخته بود رو تکوند.
YOU ARE READING
𝗥𝗲𝗱𝗿𝘂𝗺 | 𝗞𝗼𝗼𝗸𝗩
Fanfiction( کامل شده ) تئودور فرانکو گنگستر برزیلی که به دستور پدرخوانده مارکو ریاستِ منطقهی خاندان فرانکو رو به عهده داره، اما چه اتفاقی قراره بیافته اگه دشمن خونی فرانکوها یعنی خاندان وارلا با استفاده کردن از پسری عیاش و بیبندوبار، یعنی جئون جونگکوک سعی...