« چندین ماه بعد، مانائوس، برزیل »
« هِی! جنس میخوای؟ »
جِی سیگارش رو از گوشهی لبهاش برداشت و اخمی تحویل پسر جوون داد.
« به قیافهی من میخوره معتاد باشم؟ »پسر کمی متفکر شد و به ماشین پشتیش تکیه زد.
« قیافت شر میزنه! حالا میخوای یا نه؟ »
جونگکوک با انگشت اشاره موهایی که با گذشت چند ماه بالاخره بلند شده بودن رو خاروند و زیر لب غر زد:
« بچههای تخم جن این روزا... واقعاً... »
« میگیری یا نه؟ علافمون کردی دو ساعته! »جِی با اعصابی که همچنان ضعیف بود نفسی کشید و بعد با گرفتن یقهی پسر با دست آزادش و کوبوندن تنش به ماشین پشتی روی صورتش مجدداً غرید:
« ببین بچه جون! من این همه ماه پدرم در نیومده و این کصشر رو نذاشتم کنار که از تخمام آویزون شی! »برخلاف خشونت جملهی قبلش، با دیدن قالب تهی کردن پسر، یقهی چروک شدهش رو صاف و رها کرد.
« بهت توصیه میکنم تو هم سمت این کصشرا نری گل پسر. »
« من... من برای فرانکوها کار میکنم! نمیتونم بیام بیرون رئیسشون بیچارهم میکنه! »جِی که برای لحظاتی یاد گذشتهی خودش افتاده بود بیحرف پسر رو نگاه کرد و بعد از کشیدن نفسی، چند قدم به عقب برداشت و به دود کردن سیگارش ادامه داد.
« حق با تو ئه، جیمین از تخم آویزونت میکنه. »
« جیمین؟ »با عجله به سمت دفتر که کمی دور بود قدم برداشت تا بیشتر از این دیر نکنه و دستش رو روی هوا خطاب به پسر تکون داد.
با صدای بلندی گفت:
« بیخیال، برای هر کی که شیاف میکنی فقط خودت نکش، مگر اینکه بخوای بیافتی لب جوب. »
YOU ARE READING
𝗥𝗲𝗱𝗿𝘂𝗺 | 𝗞𝗼𝗼𝗸𝗩
Fanfiction( کامل شده ) تئودور فرانکو گنگستر برزیلی که به دستور پدرخوانده مارکو ریاستِ منطقهی خاندان فرانکو رو به عهده داره، اما چه اتفاقی قراره بیافته اگه دشمن خونی فرانکوها یعنی خاندان وارلا با استفاده کردن از پسری عیاش و بیبندوبار، یعنی جئون جونگکوک سعی...