Part 9 ; your man

1.6K 207 41
                                    

« I ain't got no motherfuckin' friend, so I fucked your bitch you fat motherfucker »

« من هیچ دوست مادرجنده‌ای ندارم، پس زنت رو گاییدم چاق حرومزاده. »

در حالی که موزیک موردعلاقه‌اش رو زمزمه می‌کرد از موتورش پیاده شد و جکش رو زد.

تمامی فرانکوها با ماشینای پارک شده‌شون رو به روی دفتر لاین شده بودن و رئیس تئو، در صدر ایستاده بود.
توجه فرانکوها به استایلی که جونگ‌کوک برای خودش ساخته بود جلب شد و ابروهاشون بالا رفت.

شلوار جونگ‌کوک سرشار از زاپ بود طوری که انگار سگ بهش حمله کرده، تاپ سیاه رنگی که تن کرده بود باعث میشد تتوها و عضله‌های حجیمش خودشون رو تو چشم فرو کنن، کت چرمش رو با دست چپ پشت شونه‌اش گرفته بود و با دست راست، از سیگارش پک میگرفت و نیشخند کمرنگ گوشه‌ی لبای خوش‌فرمش، آشکار بود.
در اراذل اوباش ترین شکل ممکن! و طبق معمول برخلاف قوانین.

شکل و شمایل پسر باعث شد که تئو اخم کمرنگی بکنه و تا جای ممکن نگاهش رو از پسر بگیره.
« جایی میرید آقایون؟ »
مارتیم برای سلام کردن به جِی، نامحسوس انگشت وسطش رو بهش نشون داد و بعد در جواب سوالش گفت:
« پیش تایلندیا، دور دوم معامله هنوز مونده. »
و تقریباً غرید:
« این چه سر و وضعیه؟ »

جونگ‌کوک نزدیک رفیقش (هرچند اگه مارتیم رو رفیق صدا میزد پسر قطعاً باهاش برخورد شدیدی می‌کرد) شد، دستش رو دور شونه‌اش انداخت و بی‌توجه به سوالش به موتور سیاه رنگش اشاره کرد:
« عروسکه نه؟ امروز صبح جورش کردم. »

مارتیم دستش رو روی بازوی پسر که دور شونه و گردنش بود گذاشت تا بین اون عضله‌ها خفه نشه:
« پولش رو از کجا جور کردی کچل؟ »

جِی اینبار پک عمیق‌تری به سیگارش زد و طوری که انگار بهش برخورده باشه گفت:
« به هرحال منم یه چیزایی برای خودم دارم. »
« خوبه، اینجوری حداقل فقط ۹۷٪ عیاش و بی‌عاری! و محض رضای فاک دوباره سر صبح اون ماری‌جواناست تو دستت؟ »

جونگ‌کوک از پسر فاصله گرفت و سیگاری که با ماری‌جوانا رول کرده بود رو زیر پوتینای بزرگش له کرد:
« نیست. »
دروغ گفت! از درون کمی هول شده بود چون طبق قانون جدید تئودور بیشتر مواقع کسی حق نداشت در ملأ عام و حین کار ماری‌جوانا دود کنه، اما جِی قرار نبود هیچوقت گوش بده، مگه نه؟

سوار موتورش شد، روشنش کرد و سروصدای زیادی که از اگزوزش تولید کرد باعث شد اخم‌ها پررنگ‌تر بشن.
« بشین بریم تئو. »

رئیس اخمش رو حفظ کرد، به پسرا اشاره زد که سوار ماشیناشون بشن و بعد در کمال خونسردی لب زد:
« اول از همه، من با اون استایل فاکی با تو هیچ‌جایی نمیرم، دوم از همه، بیکار نیستم جِی! تایلندیا منتظرن. »
تک سرفه‌ای زد تا صدای بم صبحگاهیش رو کمی ملایم‌تر بکنه و ادامه داد:
« و سوم از همه، صدای اون غولی که زیرپاته رو بیار پایین، سر صبحه و تمامی محله خوابن. »
و به سمت ماشینش قدم برداشت تا سوارش بشه که صدای جِی باعث شد تا کمی مکث بکنه.

𝗥𝗲𝗱𝗿𝘂𝗺 | 𝗞𝗼𝗼𝗸𝗩Where stories live. Discover now