ch 5

48 17 36
                                    

زمان حال:

لویی درحالی که داشت کمربندشو دور کمرش میبست و کلاهشو روی سرش آزاد گذاشته بود، از رختکن بیرون اومد.

هری کمی دیر تر رسیده بود و حالا هم داشت حاضر میشد. هنوز چند دقیقه ای فرصت داشت تا لباساشو بپوشه و برای تمرین آماده بشه.

لویی بعد از اینکه چسب کلاهشو زیر چونه اش سفت کرد، برگشتو نگاهی به هری که داشت پیرهنشو از سرش رد میکرد، انداخت. یاد روز اولی که اون پسرو توی باشگاه دید، افتاد. چقدر تغییر کرده و همزمان انگار هیچ تغییری نکرده بود. انگار تنها چیزی که بینشون فرق کرده، حس تنفر لویی نسبت به هری بود.

هری غلط کرده ازش متنفر باشه. لویی کاری نکرده بود که لیاقت تنفر هری رو داشته باشه! هری کسی بود که اون دوستی رو به هوا سپرده و یهو غیب شده بود و بعد یهو تصمیم گرفته بود تا به قولشون عمل کنه.

موج عصبانیت جدیدی توی رگای لویی دویید و اخمی روی پیشونیش نشست. خودشو به عقب خم کرد تا ساعت بزرگی که به دیوار باشگاه متصل بود رو ببینه و بعد دست به سینه به چارچوب در تکیه داد.

لویی: تمام روز برات وقت ندارم استایلز!

هری نیشخندی زد و کش موشو بین دندوناش گیر انداخت و همونطور که داشت موهاشو بالای سرش جمع میکرد، سمت لویی برگشت و شونه هاشو بالا انداخت.

هری: هروقت که دلم بخواد میام!

لویی نفسشو فوت کرد و دید که دو نفر دیگه از رختکن بیرون اومد و حالا اونارو میشناخت. یکی که تا شونه ی لویی میرسید و اسمش مایکل بود و حریف تمرینیش جثه ی بزرگتری از مایکل داشت و اسمش ریچارد بود. اما از بین سه نفر لویی باید گیر این احمق راپونزل میوفتاد.

تا جایی که میدونست خودشون دو نفر بزرگترین اون چهار تا محسوب میشدن. هرچند دقیق خبر نداشت که مایکل و ریچارد چند سالشونه.

لویی: حدس میزنم باید از این به بعد بهت بگم راپونزل!

هری پوزخندی زد و کلاهشو روی سرش گذاشت. بعد از اینکه چسب کلاهشو زیر چونش تنظیم کرد، از کنار لویی رد شد و چند قدم دورتر از ایستاد.

هری: میخوای همونجا زل بزنی به رختکن؟ من تمام روزو وقت ندارم تاملینسون!

لویی چشماشو توی حدقه چرخوند و دستاشو کنار بدنش مشت کرد. هری چطور میتونست تمام سلول های عصبیشو پیدا کنه و روی تک تک اونا راه بره؟ واقعا براش غیرقابل درک بود.

لویی: توی-

خواست فحشش رو بده که مربیشون رو دید. خیلی خب الان وقت فحش دادن به اون احمق نبود. موقع تمرین کردن وقت زیاد داشت تا بهش فحش بده.

گرم کردن بدناشون بدون هیچ مکالمه ای گذشت و حالا دو نفر هرکدوم دوتا میت دستشون بود و داشتن همدیگه رو نگاه میکردن.

kawasaki ninja [L.S]Where stories live. Discover now