آنتونی: امیدوارم این یکی پای سالمم رو هم فلج نکنی!
لویی درحالی که روی موتور نشسته بود، از روی شونهاش نگاهی به آنتونی انداخت و خندید. اگه دراماکویین آدم بود، میشد آنتونی.
لویی: قول میدم سالم برسیم آنتونی
اون پسر کلاه هلمتشو سمت آنتونی گرفت. خودش میتونست بدون کلاه موتور برونه و اگه آنتونی استرس داشت، به لویی هم استرس میداد، پس باید جون اون بیشتر حفظ بشه تا خودش.
لویی: بیا اینو بپوش، حداقل تو دیرتر بمیری
آنتونی بعد از اینکه ضربه ی نه چندان محکمی به سر لویی زد. هلمتو ازش گرفت و بعد روی سرش گذاشت.
ژانویه داشت آخرین روز و شب هاشو میگذروند و امشب که آنتونی با لویی قرار گذاشته بود تا باهم به یه رستوران برن و یه غذای خوب بخورن، اونقدرام سرد نبود.
حداقل لویی که همیشه با چرم خودشو دسته بندی میکرد و حالا فقط با یه پیرهن مشکی که دکمه هاشو باز گذاشته و تیشرت سفید زیرش و جین مشکی رنگش، سردش نبود.
آنتونی اما دستاشو دور کمر لویی حلقه کرد و سرشو بین کتفهاش گذاشت، وقتی شنید که لویی استارت موتور رو زد.
البته که دستاشو از زیر پیرهن آزاد لویی رد کرده بود چون لویی بهش گفته که اینطوری راحت تر میتونه خم شه و موتورو برونه.
آنتونی: به نفعته عین آدم برونی!
لویی با خنده سرشو تکون داد وقتی صدای خفه ی آنتونی رو از توی هلمت شنید. خوبه که این اولین باری نیست آنتونی پشت این موتور نشسته و حالا داره اینقدر کولی بازی درمیاره.
لویی: باشه بابابزرگ
ساک باشگاه لویی، پشت آنتونی بود و اون مرد درست وقتی تمرین لویی تموم شد، بیرون از باشگاه ایستاده بود.
اولین نفری که از باشگاه بیرون اومد رو شناخت و همینطور دومین نفر رو. سومی اصلا براش آشنا نبود، انگار اون پسر خوب بلد بود خودش رو از چشم بقیه و دوربین ها پنهان کنه.
احتمال داد که این پسر همون هریای باشه که لویی نمیخواد ازش حرف بزنه. وقتی هری سوار یه بنتلی مشکی شد، بالاخره لویی در شیشهای باشگاه رو هل داد و ازش بیرون اومد.
موهاشو به بالا داده و بعد به یه سمت کج کرده بود. هفته ی دوم اردوی تمرینشون هم داشت تموم میشد و حس میکرد لویی نیاز به یه استراحت داره و برای همینم حالا داشتن میرفتن که شام بخورن. البته که آنتونی رستوران رو انتخاب کرده بود.
آنتونی: بوی عرق میدی لویی
آنتونی با داد گفت تا لویی بشنوه و اون پسر ابروهاشو بالا انداخت. مرتیکه ی وسواسی خیلی تمیز! لویی اصلا هم بوی عرق نمیداد! نیم ساعت صرف حموم رفتنش نکرده بود که آنتونی اینجوری بهش توهین کنه.
YOU ARE READING
kawasaki ninja [L.S]
Romanceتو مال من نبودی، دقیقا از همون لحظهای که به خودم اومدم و دیدم به طرز احمقانهای عاشقتم! از همون لحظهای که مچ قلبمو گرفتم وقتی داشت برای لمس تو بهم التماس میکرد و تند میتپید. تمام اون لحظاتی که روبهروم ایستاده بودی و من به بوسیدنت فکر میکردم، تو م...