- & i'm yours.
- - - - - - -
ییبو با شنیدن صدای محکم و بلند جان جا خورده بود
نفسی گرفت تا کمی آرامش خودش رو حفظ کنه
شاید میتونست بقیه رو با داد کشیدن قانع کنه، اما میدونست شیائو جان رو اصلا نمیتونه
- جان..داریم راجب یه ماموریت حرف..-
اینبار امگا بود که نذاشت ییبو حرفش رو کامل کنه؛- راجب ماموریتی حرف میزنیم که نمیخوای هیچجوره اشتباهی توش پیش بیاد..میخوای به نتیجه برسی و میخوای اون عوضیو دستگیر کنی..ولی یه نگاه به وضعیتت بنداز..حالت اونقدری داغونه که خودت میتونی این ماموریتو خراب کنی..معلوم نیست کِی دردت شدید میشه و هیچ تسلطی روی اعصابت هم نداری..لازمه یکی کنارت باشه تا کنترلت کنه و من، همراهت میام وانگ ییبو..مفهومه؟!
آلفا درست به چشمهای جان زل زده بود
به اون چشمهای زیبا و خیره کننده زل زده و تو ذهنش دنبال یه جواب میگشت
چطور ممکن بود کسی حین عصبانیت و جدی بودن، انقدر دوست داشتنی و زیبا باشه؟!برخلاف انتظار همه، ییبو بعد از چند لحظه سکوت لبخندی زد و ناخواسته اون گارد فرمانده وانگ رو پایین آورد
درحالی که جان هنوزم با حرص بهش خیره و منتظر یه جواب بود، لبخند یه طرفهای چاشنی چهرهش کرد و لب زد
- مفهومه..فرمانده شیائو..
جان با شنیدن لقبی که ییبو ازش استفاده کرده بود، تازه فهمید که جوش آورده و یکمی تند رفتهنگاهش رو از چهرهی آروم ییبو گرفت و سرش رو پایین انداخت
آلفا هنوزم با لبخند بهش زل زده بود و امگا داشت سعی میکرد اون چهرهی جدی رو حفظ کنه و خجالتش رو بروز نده..
پنگ بعد از تماشای دو فرد مقابلش دستهاش رو به هم زد و سوت کشید
- واقعا بهت افتخار میکنم شیائو جان..بالاخره یکی پیدا شد که میتونه ساید عوضی و غیر قابل تحمل اینو سر جاش بشونه..اعضای تیم به تایید سرتکون دادن و ییبو برخلاف لبخندی که به امگا هدیه داده بود، با نگاه کشندهی معروفش به طرف پنگ چرخید
- چو پنگ !
پنگ با احساس خطر فورا به امگا اشاره کرد
- جان بگیرش !
جان و ییبو هردو با شنیدن جملهی پنگ برای چند لحظه به هم خیره شدن و در آخر هردو زیر خنده زدن
ییبو بعد از چند لحظه دوباره با لبخند به امگا خیره شد
جان نگاهش کرد و ییبو فقط پلکی زد و سرش رو چرخوند
امگا هم فقط با خجالتی که اثارش هنوز توی چهرهش دیده میشد سر چرخوندیوبین نگاهی به ساعت انداخت و اشاره کرد
- تقریبا یک ساعت دیگه تا معامله مونده..از جانگ ییشینگ چه خبری داریم؟
جیلی به جان نگاه کرد
- بهش زنگ بزن
امگا گوشی توی جیبش رو لمس کرد و با یادآوری خراب بودنش چشمهاش ریز شدن
- گوشیم کار نمیکنه..
به سمت ییبو چرخید
- میشه با گوشی تو زنگ بزنم؟
YOU ARE READING
Love Story
Romanceاینجا دنیای منه... برخلاف تصور خیلیاتون ماها دیگه مثل قبل نیستیم.. جنسیت ثانویهمون انچنان که توی گذشته روی زندگیمون تاثیر داشت، برامون اهمیت نداره.. اما برای من، همه چیز متفاوته من یه امگام! یه امگای مذکر..کسی که حالا جزو گونهی کمیاب به حساب میاد...