- lets hold each others hands
"فلشبک-چند ساعت قبل"
...
نگاهش رو از جاده گرفت و به سمت آلفا چرخید
فضای ماشین ساکت بود و این موضوع ازارش میداد
البته ییبو هم چندان مشتاق حرف زدن به نظر نمیرسید
دوباره به روبهرو خیره شد و نفس عمیقی کشید
با حرف نزدن و ثابت موندن اصلا میونهی خوبی نداشتدستش ناخواسته به سمت ضبط ماشین حرکت کرد و بعد از روشن کردن دستگاه، ولوم رو بالا برد
آهنگ ملایمی اون سکوت رو از بین برد و جان با دستش هماهنگ با ریتم آهنگ، ضرب گرفته بود
همچنان هیچ صدایی از ییبو در نمیومد و چیزی نمیگفتامگا زیرلب اهنگ رو زمزمه میکرد و به بیرون خیره بود
نمیدونست باید راجب حرفای لئو به ییبو چیزی بگه یا نه
حس میکرد اگه ییبو بدونه ممکنه عصبی بشه یا واکنش نشون بده..مخصوصا که در حال حاضر، چندان شرایط خوبی هم نداشت
از طرفی، حس میکرد اگه این موضوع رو پنهان کنه اشتباه کرده و ممکنه آلفا رو دلخور کنهبا صدای پیام گوشی ییبو، از افکارش دست کشید و به سمت آلفا چرخید
ییبو حین اینکه تمام توجهش روی جاده بود، نیم نگاهی به گوشی انداخت
برای چند ثانیه به طرف جان چرخید و دوباره به جاده خیره شد
- میشه جواب بدی؟
جان لبخند محوی زد و تایید کرد
- البته..
گوشی رو از روی هولدر برداشت و باز کرد- شمارهش ذخیره نیست..
به ییبو خیره شد و صفحه گوشی رو بالا اورد
- بهت پیام داده آمادهی حرکته و منتظر علامتت میمونه
پیام رو خوند و متعجب اخمی کرد
- شمارهی کیو نداری؟
چهرهی آلفا کمی گرفته شد و مشتش رو دور فرمون سفت کرد
بدون برگشتن به سمت جان لب زد
- یه نگاه به شماره بندازی میفهمی..
جان چشمهاش رو ریز کرد و به صفحهی گوشی نگاهی انداخت
اون شماره..- ییشینگ؟
کوتاه پرسید و به آلفا خیره شد
ییبو پوزخند صدا داری زد و بلافاصله اخمهاش توی هم رفتن
جان هنوزم متوجه نشده بود جریان از چه قراره
- چرا شمارهی ییشینگ رو ذخیره نکردی؟
بعد از پرسیدن سوال، منتظر به ییبو زل زد اما تا چند ثانیه فقط صدای ملایم اهنگ توی فضا پخش میشدوقتی این سکوت و بی جوابی طولانی شد، امگا کمی سرش رو خم کرد و لب زد
- ییبو؟
- تو چرا شمارهی ییشنگ رو حفظی؟!
ییبو پرسید و به چهرهی گیج جان زل زد
امگا به نظر به هیچ وجه انتظار شنیدن چنین سوالی رو نداشت
- چی؟!
با بهت پرسید اما ییبو چیزی نگفت و به سمت جاده برگشتجان به مشت محکمش روی فرمون و نگاهی که خنجر پرتاب میکرد دقت کرد و با ناباوری زمزمه کرد
- تو..نکنه این قیافه گرفتن و عصبانیتت واسه همینه؟!
ییبو نیشخند حرصی زد
- چرند نگو..
YOU ARE READING
Love Story
Romanceاینجا دنیای منه... برخلاف تصور خیلیاتون ماها دیگه مثل قبل نیستیم.. جنسیت ثانویهمون انچنان که توی گذشته روی زندگیمون تاثیر داشت، برامون اهمیت نداره.. اما برای من، همه چیز متفاوته من یه امگام! یه امگای مذکر..کسی که حالا جزو گونهی کمیاب به حساب میاد...