PART 16🫀

193 38 1
                                    

با تاری دیدنش چیزی جز نور بالای سرش نمیدید اما کم کم تصوری واضع شد که صورت مون جلوش ظاهر ش که بالا پیین میپرسد

_هعییی...سامچون چشماشو باز کرد....

با صدا محوی که از مون شنید کمی سرش رو به طرفین تکون داد که کله جیسونگ و سونگمین هم توی دیدش قرار گرفت

_اونو فشار بده ....

سونگمین دستوری به جیسونگ گفت و به دکمه سبز بالای سر هیون اشاره کرد و جیسونگ بدون مکث فشارش داد

دیگه متوجه چیزی نشد و پلکاش مجددا بسته شد اما بعد از مدتی که خودش نفهمید چطور گذشت تونست صدای هایی رو اطرافش میشنید که داشتن بحث میکردن

_اما چرا بعد از این همه مدت بهوش نمیاد....

صدای جیسونگ رو تشخیص داد که در حال پرخاش کردن بود

_خب عمل عمل سنگینی بوده...بیهوشی هم بیهوشی سنگینی بود طبیعیه خب...بعدشم دکترش گفت عمل خوب بوده و مشکلی نداره

سونگمین اروم گفت ولی جیسونگ گوشش بدهکار نبود

خیلی اروم دوباره پلکاشو از هم فاصله داد

از ترسش نفس های کوتاه میکشید و جرعت نفس عمیق کشیدن رو نداشت

جیسونگ که پشتش به هیون بود متوجه به هوش اومدنش نشد و ولی سونگیمن سریع متوجه پلکای باز هیون شد

_هیونجیناااا.....

هر دو سریع رفتن بالای سرش

_وای بالاخرهه

سونگمین طبق ۵ادت سریع چراغ توی جیبش بو برداشت و مردمک هاشو چک کرد و با گوشیش ضربان قلبش رو هم شنید

بعد از اینکه ضربان منظم قلبش رو شنید نفس راحتی کشید و بغض ندشی از خوشحالیشو قورت داد

جیسونگ با لبخندی که نمیتونست جمعش کنه به هیون نگاه میکرد و باهاش صحبت میکرد

دونسنگش بالاخره جراحی شده بود

اما هیون هیچ حرفی نمیزد و فقط تکون دادن سرش جواب میداد

اصلا نای حرف زدن نداشت

_من میرم دکتر لی رو خبر کنم

سونگمین گفت و رفت دنبال یونگ بوک

تو اون فاصله جیسونگ سریع رفت سراغ مون که روی مبل توی اتاق خوابش برده بود و بیدارش کرد

_هی مونااا...سامچون بیدار شدههه...

مون به ثانیه نکشید که چشماشو باز کرد و عین شصت تیر از جاش پرید

_بچه پرو...کاش برا مدرسشم اینطوری پا میشد

جیسونگ با خنده گفت و رفت کنار تخت

_سامچووووننننن...

مون با صدای لرزون گریه دار گفت و هییون لبخند بیجونی زد و اروم دستشو روی سرش کشید

HAPPY FOOLS (HYUNLIX)Where stories live. Discover now