_هی یو چاقال بچ شمشیرمو پس بده!
جسمی با سرعت نور از زیر پاهای زوج جوان رد شد و پسر تپل تر تقریبا نعره کشید
_مگه تو خواب ببینی تیونگ عوضی من زود تر پیداش کردم
پسری که ″تیونگ″ نامیده شدبا جهش های بلند و داد های مکرر به پسر تپل که با وجود اضافه وزنش سرعت کمتری داشت رسید و تقریبا بهش آویزون شد جوری که به شدت روی زمین چمن کاری شده محوطه افتادن
زوج جوان خیلی وقت نکردن حالت ترسیده ی خودشون رو حفظ کنن چون همون لحظه صدایی تو دماغی باعث شد نگاهشون از دو موجود عجیب رو بروشون که سر یه تیکه چوب یا به ادعای خودشون شمشیر پادشاهی جنگ میکردن گرفته بشه
_آجوشی سرتو بدزد!
توپی با سرعت از بینشون رد شد و به دختر بچه ای مو خرگوشی که روی تاب فلزی گوشه ی حیاط، به آرومی سرگرم کتاب خواندن بود برخورد کرد
دخترک از روی تاب به زمین افتاد و بعد جوری که انگار که این جزو روتین زندگیشه بدون گرفتن نگاهش از شکل های رنگی دستی به سرش کشید_نانا صد دفعه گفتم وسط بازی ما نشین
_ هی هی عزیزم حالت خوبه ؟
سونگمین ترسیده به سمت نانا″ ی پخش شده روی زمین دوید و نگران پرسید
_ اوپا این چیزا برای اون عادیه تا وقتی که کتابشو ازش نگیریم متوجه چیزی نمیشه
دختری از وسط زمین شن بازی فریاد زد و با ژست شناگر های ماهر روی شن های انباشته شده شیرجه زد
در همان زمان که زوج جوان با دهانی باز در حال جست و جو اثری از درد روی چهره ی دخترک بودن دختری دیگه با موهای چتری به هم ریخته ، لباس های تماما پسرانه و چوبی که به صورت افقی در دست داشت با حالت پادشاه طورانه از جلوی دید دو جوان گذشت و گروهی از پسرا به شکل آرایش مورچه ای پشت دخترک به راه افتاده بودن
_نوکران من حالت آماده باش !
_ بله شاهزاده ریوجین
پسران قد و نیم قد یکصدا فریاد زدن
_سپاهیان حملــــه!
_حملــــه!
نوکران بعد از پاره کردن حنجره هم زمان به درخت وسط محوطه حمله کرده و گویا سعی در کندن درخت چهل ساله از زمین رو داشتن
_ هی آجوشی
سونگمین با کشیده شدن شلوارش نگاهش رو از اون جنگ درختی گرفت و به زیر پاش خیره شد
پسربچه ای با موهای لخت که به طور یکدست از وسط به دو نیم تقسیم شده و از خیسی و برق مو میشد فهمید ژل رو روی سرش خالی کرده بود ، دستای توهم گره خورده مثل مجری های تلویزیونی و کت و شلوار طوسی راه راه که مشخصا چند سایز ازش بزرگتر بود و عینک گرد که تا نوک بینیش سر خورده بود با آوردن سرش به بالا ترین حد ممکن با صورت بی حس بهش خیره شده بود
![](https://img.wattpad.com/cover/368389439-288-k982770.jpg)
YOU ARE READING
You are my spring
RomanceToday I love you more than yesterday امروز بیشتر از دیروز دوستت دارم And tomorrow I will love you more than today و فردا بیشتر از امروز And , it's not my debility و این، ضعف من نیست It's your power قدرت توست ... کریستوفر و سونگمین بعد از سه سال زندگ...