عصر روز سه شنبه زمانی که مینهو از خواب بعد از ظهری بیدار شد و فهمید با عمه احمقش خونه تنهاست
حتی نمیتونید تصور کنید که همه چیز چقدر حوصله سر بر و زشت به نظر میرسید
هیچ میلی برای کوبوندن اسباب بازی هاش به هم نداشت ، برنامه کودک مورد علاقش دیگه رنگی رنگی به نظر نمیرسید ، و عمه احمقش از هر وقت دیگه ای رو مخ تر و زشت تر شده بود
دختر پر سر و صدایی که میگفتن عمشه درحالی که روی کاناپه سه نفره ریلکس کرده و پاهای پوشیده در شلوارک کوتاه سبز رنگش رو از دسته کاناپه آویزون کرده بود با سرعت چیزی رو توی گوشی تایپ میکرد و صدای ضربه انگشت هاش روی صفحه لمسی اعصاب پسر نه ماهه روبه بازی میگرفت
دلش آپا ی مهربون و خوش بوی خودش رو میخواست ، بدون پدر قشنگش همه چی بدمزه و سبز رنگ بود ،
حتی یه کوچولو ، به اندازه پای سوسک سیاهی که داشت از پای عمش بالا می رفت دلش برای پاپا هم تنگ شده بود
زندگی بدون آپا و پاپا بوی پوشک گندیده میداد
و مینهو در اون لحظات ، بد ترین و بد بو ترین زمان عمرش رو همراه با پابو ترین و مو دراز ترین انسان زندگیش میگذروند و هیچ چیز از این بدتر نمیتونست باشه
پسرک غمگین در حالی که از شدت کلافگی به پشت روی زمین دراز کشیده بود ، سر جدا شده ی بتمن رو میون لثه های دردناکش فشار می داد و برای تنهاییش قصه می خورد
با شنیدن صدای آشنای زنگ در ، پسر هیجان زده سر کوچیکش رو بلند کرده و با خوشحالی بتمن سیاه رنگ رو به سمتی پرت کرد
سومین با تنبلی و خمیازه کشان به سمت در رفت و بدون چک کردن تصویر ، دکمه آیفون رو فشرد
فقط چند ثانیه کافی بود تا برادرزادش چهار دست و پا خودش رو به در ورودی برسونه و با سر بالا گرفته در انتظار ورود والدینش خودش رو روی پوشک پفیش جلو و عقب کنه
_ببینید کی اینجاست !
سومین شادمان از دیدن کوچولوی توی بغل برادرش فریاد زد و به فنچ ریزه میزه پیچیده در پتو با لبخند خوشحالی خیره شد
سونگمین بعد از تعویض کتونی ها با دمپایی های روفرشی به پسر کوچولوی منتظر که با دست های باز شده منتظر آغوش اپاش نشسته بود لبخند زد و روبه روی پسرکش با احتیاط نشست
مینهو با تعجب به پتوی جمع شده توی بغل اپاش خیره شد و سعی کرد دلیل وجود اون پارچه رنگارنگ رو بین دست های پدرش متوجه بشه
البته افکار پسر با کنار زده شدن گوشه پتو توسط پاپای بزرگش که با ساک بزرگی کنار اونها نشسته بود به پایان رسید و مینهو شکه به صورت کوچک و چشم های بسته موجود توی پتو خیره شد
![](https://img.wattpad.com/cover/368389439-288-k982770.jpg)
YOU ARE READING
You are my spring
RomanceToday I love you more than yesterday امروز بیشتر از دیروز دوستت دارم And tomorrow I will love you more than today و فردا بیشتر از امروز And , it's not my debility و این، ضعف من نیست It's your power قدرت توست ... کریستوفر و سونگمین بعد از سه سال زندگ...