_مین ما بادکنک هارو نمیخوریم
مینهو حق به جانب به پس گردن پدر عزیزش که پشت بهش مشغول یک سری کار به نظر بی فایده بود نگاه کرد و با بی میلی بادکنک زرد رنگ رو که به طرز بی رحمانه ای خوشمزه به نظر میرسید از لبهای نیمه بازش فاصله داد
دوست داشت جواب بده ″ اما من میخورم ″ ولی ترجیح میداد توی همین پوسته ی آسوده ی من یه بچه دو ساله بی زبونم که هر لحظه نیاز به مراقبت و بوجی موجی شدن داره بمونه
_ خب خب ..حالا مخلوطش میکنیم
با لحن آهنگینی گفت و همزن دستی رو توی قالب حاوی مایع کیک شکلاتی حرکت داد
با دراز شدن دست های شکلاتی مینهو و به دنبال اون صدای بلندش که ″من من من ″ رو بدون تعلل فریاد میزد اه از نهاد پدر جوان بلند شد
امکان نداشت که سونگمین در حال انجام کاری باشه و مینهو سریعا خودش رو کنار پدرش نچپونه و توی ″ هرکاری ″که سونگمین مشغول بهش بود دست نبره
و بد تر از اون زمانی که با کوچکترین مخالفت یا مقاومتی از جانب پدرش روبه رو میشد نه داد میزد و نه گریه میکرد ..تنها کاری که انجام میداد این بود که تا ساعت ها به کسی نگاه نمیکرد ، کلمه ای حرف نمیزد ، تمام روز پشت تخت پدرهاش رو به دیوار مینشست و تا به هدف مورد نظر نمیرسید چیزی نمیخورد
و سونگمین که به هیچ وجه توانایی بی توجهی از طرف پسرک شیرینش رو نداشت به اجبار به تمامی خواسته هاش مبنی بر کمک کردن در ″همه ی کارها ″ موافقت میکرد
بعد از گذشت بیست دقیقه سونگمین موفق شد مایع کیک شکلاتی رو از چنگ مینهو نجات داده و در نهایت توی فر روشن قرار بده
نفس راحتی که از عمیق ترین بخش ریه تا حفره ی دهانش بالا اومد با یک نگاه کلی به وضعیت در حال انفجار آشپزخونه توی گلوش گیر کرد و تبدیل به چند تا سرفه عمیق و دردناک شدچهار ساعت از وقتی که چان و جیسونگ خونه رو به مقصد پارک ترک کرده بودن گذشته بود و طبق حدس سونگمین چیزی تا برگشتشون نمونده بود
البته اصل برنامه ریزی سونگمین اینطور بود که چان دو پسر خرابکارش رو از خونه دور نگه داره تا سونگمین بتونه به یکسری از کارهای عقب مونده برسه اما مینهو بر خلاف برادرش که به محض شنیدن اسم پارک ذوق زده درحالی که پوشک و جوراب های بلندش تنها پوشش بدن ریزش بود در انتظار پارک با پاهای باز شده دم در ورودی خونه دراز کشیده بود ( چون پدرش بعد از قولی که داده بود تصمیم گرفت روی کاناپه بخوابه وجیسونگ از ایستادن دم در خسته شده بود ) با یکدندگی تمام خونه مونده بود و تلاش های مکرر پدرهاش برای جدا شدن از پاهای سونگمین رو با شکست مواجه کرد
بعد از تمیز کردن نسبتا سرعتی خونه و در آوردن کیک پخته شده از توی فر ، روبه روی مینهو نشسته و با تمام وجود سعی میکرد در برابر چشم های طلبکار پسر دوساله کم نیاره و ظرف شکلات رو بهش برنگردونه
YOU ARE READING
You are my spring
RomanceToday I love you more than yesterday امروز بیشتر از دیروز دوستت دارم And tomorrow I will love you more than today و فردا بیشتر از امروز And , it's not my debility و این، ضعف من نیست It's your power قدرت توست ... کریستوفر و سونگمین بعد از سه سال زندگ...