7 🔞🔞🔞🔞🔞🔞

844 59 2
                                        

با صدای زنگ گوشی خواب الود چشماشو باز کرد هنوز اتاق تاریک بود با برداشتن گوشی بدون نگاه کردن به کسی که زنگ میزنه با صدای بم و گرفته ای جواب داد
《بله؟》
《امم سلام اقای کیم ببخشید دیروقت تماس گرفتم خواب بودید؟》
تهیونگ گوشی و از گوشش دور کرد ببینه کدوم ابلهی این ساعت شب تماس گرفته با چشمای نیمه باز به مخاطب نگاه کرد جئون ؟ چشماش کامل باز شود سریع گوششو نزدیک گوشی کرد
《چیزی شده جئون ؟》
《واقعا ببخشید دیروقت تماس میگیرم  اقای جانگ و برادرم تلفنشونو جواب نمیدن الان جلوی در خونه اشونم هرچی زنگ میزنم کسی باز نمیکنه میترسم اتفاق بدی افتاده باشه شما رمز خونه اقای جانگ و میدونید؟》
《جلوی خونه ی هوسوکی؟》
《بله》
با فکر اینکه بعداز مدتها میتونه ببینتش گفت 《صبر کن ۱۵ دقیقه دیگه اونجام 》
《اخه 》
《اومدم 》تلفن و قطع کرد سریع از کمد سوئیشرت شلوارش و پاش کرد از پلها سریع پایین اومد سوئیچ ماشین و برداشت از خونه خارج شود هرچی تماس میگرفت هوسوک برنمیداشت دلش شور میزد ماشین و تو پارکینگ پارک کرد سوار اسانسور شود با باز شدن در سریع خودشو به واحد رسوند دیدن نشستن جونگکوک رو زمین کنار دیوار واحد دلشو بدرد میاورد خودش و بهش رسوند جلوی پاش رو زمین نشست پسر سرشو به دیوار تکیه داده بود بخواب رفته بود خستگی از چهره اش مشخص بود دستشو سمت گونه ی چپ پسر برد که سرشو صاف کنه با برخورد دستش با پوست نرم پسر چشماشو بست پسر صورتشو رو کف دستش تنظیم کرد و لبهاشو تکون داد صدای ملچ و ملوچی راه انداخت تهیونگ با نیم خیز شدن سمت در رمزو با بدبختی زد درو باز کرد اروم یکی از دستاشو پشت گردن پسر برد و اونیکی و زیر زانوش بخودش چسبوند وقتی میخواست بلندش کنه پسر از خواب بیدار شود با چشمای خمار از خواب از رو سینه اش به چشمای ته نگاه کرد چند دقیقه بهم نگاه کردن محو چشمهای همدیگه  جونگکوک  بخودش اومد سریع از جاش بلند شد
《سسلام اقای کیم ب ببخشبد خوابم برده بود درو باز کردید؟》
هول شدگی از تمام حرکاتش مشخص بود
ته لبخندی زد بلند شد دستشو رو شونه اش گذاشت 《بریم تو کمرت خشک شد》 باهم وارد شدن هیچ صدایی نمیومد هرکدوم جایی رو نگاه میکردن ته سمت اتاق هوسوک رفت کوک سمت اتاق مهمان با صدای هیی کوک سریع خودشو به کوک رسوند و با دیدن صورت شوکه پسر در و بیشتر باز کرد و خنده ی تو گلویی زد درو بست کوک که هونجا خشکش زده بود به ته نگاه کرد ته با خندی پسرو سمت سالن برد و بزور نشوند بشین برات یه چیزی بیارم بخوری از شوک دربیای سمت اشپزخونه رفت و همراه اب خارج شود جلوی پسر گرفت ولی کوک شوکه تراز این حرفا بود پس لیوان و جلوی دهنش گرفت و خم کرد کوک جرعه ای اب خورد بخودش اومد صورت از  خجالتش و پایین انداخت
《ببخشید نصف شب بیدارتون کردم که با همچین صحنه ای مواجه بشید 》
ته خندبد 《چرا؟ تصویر قشنگی بود》 بازم خندید 《معلوم انقدر فعالیتشون زیاد بوده بیهوش شدن کاش جای اونا بودم》 بازم خندید کوک با متوجه شدن منظور پسر خجالت زده بیشتر سرشو پایین انداخت کوک سریع پاشد《 حالا که خیالم راحت شده من میرم مزاحم شما نمیشم》《 کجا اینوقت شب بیا بریم 》دستش وگرفت سمت اتاق هوسوک در کمدو باز کرد یه تیشرت شلوارک که بنظرش بزرگترین میومد وبرداشت به کوک داد《 عوض کن همینجا میخوابیم  لباستو عوض کردی صدام کن》 تو چهارچوب در برگشت《 غذا خوردی؟ 》کوک هنوز رفتار پسرو درک نکرده بود به لباسهای بغلش نگاه کرد سرشو بالا اورد با تکون سر تایید کرد در اتاق بسته شود بخودش اومد نگاهش و دور اتاق چرخوند نمیتونست به کیم نه بگه اونم تو این ظاهر موهاش چتری تو صورتش بود و واقعا شبیه بیبی بوی های کیوت شده بود سرشو تکون داد که از افکارش خارج بشه سریع لباس هاشو کند شلوارک و پوشید جذب بود ولی باز تنش شود ولی لباس تنگش بود ناچار بسمت در رفت باز کرد تهیونگ جلوی در واستاده بود با باز شدن درو دیدن پسر با بالاتنه لخت پنیک کرده بود نفس کشیدن یادش رفت بدن عضله ای و خوش تراش پسر و فاااک دست تتو زده اش فقط میخواست زیر این پسر ناله کنه با حرف کوک بخودش اومد یه نفس بلند کشید
《چی گفتی؟》
《تنم نمیره خیلی کوچیکه بزرگتر...》
《ولش کن هوا گرمه بریم بخوابیم من خوابم میاد 》
دست پسرو گرفت سمت تخت رفتن کوک مثل پسر خوب دنبالش تا تخت اومد ابروهاشو بالا داد سوالی پرسید《 باهم رو تخت میخوابیم؟》《 من گاز نمیگیرم بچه《》. نه منظورم این ... نن اه منظورم شما اینجا بخوابید من رو مبل ..》《. بخواب حرف نزن خوابم میاد》 ته سریع زیر پتو رفت ارنجشو رو چشماش گذاشت با تکون نخوردن تخت دستشو برداشت سمت کوک برگشت با دست رو تخت زد 《میگم بخواب از خواب بیدارم کردی حالا هم نمیزاری بخوابم زودباش 》
کوک خجالت زده  رو گوشه ترین جای تخت دراز کشید ته خندی ارومی کرد 《شب بخیر جا زیاد داری بیا اینور 》
کوک خودشو سمت تهیونگ کشید درست کنارش بود استرس داشت قلبش تند میزد خواب از سرش پریده بود اخه گااد چجوری میتونست بخوابه یه پسر فوق خوشگل کنارش خوابیده و برادرش اتاق کناری لخت تو بغل یکی دیگه خوابیده  تحمل کردن براش سخت بود خوب کوک زندگی دوباره انگشت فاکشو بهت نشون داد امشبم از خواب خبری نیست یکربع گذشته بود چشماشو بسته بود تو ذهنش فرمول حساب میکرد که بخوابه با حس سری روی سینه اش و پایی مابین پاش چشاش مثل برق باز شود ته سرش و رو سینه ی پسر گذاشته بود و تو بغلش خوابیده بود کوک با حس خفگی نفس حبس شده اش. رها کرد قلبش تند تند میزد مطمعن بود صدای ضربان قلبشو پسر میشنوه با احساس اروم کشیدن نفس پسر مطمعن شود خوابه اروم باش کوک خوابه اروم باش وقتی به این موقعیت عادت کرد دستش ناخداگاه بالا اومد و موهای پسر و نواز ش کرد با صدای هووم رضایت از پسر خندید و دوباره بکارش ادامه داد انقدر تکرار کرد تا دستش بدون اراده خودش کارشو تکرار میکرد از موهاش بسمت کمر پسر رفت و همینجور نوازش میکرد چشماشو با ارامش بسته بود غرق لذت اون لحظه بود با احساس سنگینی نگاهی چشماش و باز کرد چشمای خمار باز شده ی پسر مواجه شود تو چشمای هم ذول زده بودن کوک همینجور با دستش کمر پسرو نوازش میکرد احساس میکرد سر پسر بصورتش نزدیک میشه ضربان قلبش مجددا تند شد
🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞

تا اینکه لبهاش توسط لبهای پسر بوسیده شود ناخداگاه نالهای از گلوش خارج شود که پسرو حریص تر کرد بود بعداز چند بوسه سرشو عقب برد و دوباره تو چشمهای همدیگه ذول زدن اینبار یه حس نیاز ،حس شهوت، حس علاقه تو چشماشون بود کوک چشماش سمت لبهای پسر رفت خیره بهش نگاه میکرد سرشو جلو برد با تکون نخوردن پسر جسارت بخرج داد لبهاشو تو دهن کشید با یه حرکت جاهاشونو عوض کرد رو تهیونگ خیمه زد با ولع لبهای بالا و پایین و میمکید و گاز های ریز میگرفت مغز جفتشون خاموش بود و فقط به حس لذت توجه میکردن با فشار زبون کوک به دندونهاش زبون پسر جای جای دهنش و فتح میکرد از شدت لذت نالهای تو گلوش تو اتاق پر شده بود کوک بدون فکر لباس پسرو از تنش دراورد با دیدن بدن خوش فرم،و نرم مثل وحشی به شکار مثل تشنه به اب بجون بدن خوشتراش پسر حمله کرد جای جای بدنش و میمکید میلیسید ته از شدت لذت کمرش از تخت جدا میشود کوک با مکیدن نیپلهای پسر اه پرنیازشو دراورد بادست دیگه دستشو داخل شلوار پسر فرو کرد و از روی باکس به عضو برامده اش دست کشید که با ناله ی بلند تهیونگ دستشو رفت و برگشتی تندتر حرکت داد با قوس بیشتر کمر پسر سریع شلوار و باکسرشو دراورد با دست شروع به پمپ کردنش کرد با حرکت دستاش لباش و به جای جای بدن پسر میکشید و لیس میزد نالهاش کل اتاق و دربرگرفته بود کوک که دیگه نتونست تحمل کن شلوارک و باکسرشو دراورد عضوشو کنار عضو پسر  قرارداد با لمس عضوش با عضو پسر اه مردونه ای کشید وکنترل خودشون از دست رفته بود ته با گرفتن عضو پسر هیس کش داری کشید با باز کردن چشمای خمارش تصویر مقابلش پسر سکسی که عاشقش بود درحال سکس کردن بودن دیگه چه چیزی میخواست
با چشمای اشکی خمارش به پسر کوچکتر نگاه میکرد
《جوجونگگککوکی اهههه جوووونگ 》
کوک با شنیدن اسمش از بین لبهای پسر فاکی زیرلب گفت و خم شد بوسه ای اغاز کرد هوووم کش دار ته کوک و به جنون میکشوند بین بوسهاش اسم پسرو صدا کرد
《تههیونگ ... اهههه 》 با گفتن جمله اش همزمان با ناله ی بلند هردو پسر کام شدن

🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞

کوک با تکیه به ارنجش روی پسر دراز کشید نفس نفس میزدن ته شقیقه ی  کوک و بوسید بیجون لب زد 《عالییی بودی 》. موهاشو نوازش وار با انگشتاش شونه میکرد کوک دراز کشید بعداز جا اومدن نفسش بلند شد با دستمال خودش و پسرو تمیز کرد شلوار و باکسر پسرو پاش کرد برای خودشم پا کرد مجدد کنار پسر دراز کشید با این تفاوت که خودش پسرو داخل بغلش کشید سرشو بوسید رو سینه اش گذاشت و به عالم خواب رفتن.

 موهاشو نوازش وار با انگشتاش شونه میکرد کوک دراز کشید بعداز جا اومدن نفسش بلند شد با دستمال خودش و پسرو تمیز کرد شلوار و باکسر پسرو پاش کرد برای خودشم پا کرد مجدد کنار پسر دراز کشید با این تفاوت که خودش پسرو داخل بغلش کشید سرشو بوسید رو سینه اش گذ...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
عشق در نگاه اولWhere stories live. Discover now