از گشنگی چشماشو باز کرد تهیونگ کنارش نبود بلند شود دورو ورشو با گیجی نگاه کرد هنوز خوابش میومد ولی گشنگی امون بهش نمیداد با کلاÙÚ¯ÛŒ از جاش بلند شود سمت در رÙت از اتاق خارج شود کسی Ùˆ ندید بسمت اشپزخانه Øرکت کرد رومیز ناهار گذاشته بودن براش خوشØال سمت غذاها رÙت با اشتها همه رو خورد Ú©Ù„ÛŒ تو دلش برای هیونگاش دعا کرد Ú©Ù‡ بÙکرش بودن الان سیر شده بود ولی هنوز خوابش میومد خبری از هیچکس نبود گوشیشو کجا گذاشته بود به مغزش Ùشار اورددیشب کجا خوابید اها تو اتاق خاطرات دیشبش با ته جلو چشماش اومد توی شکمش انگار پروانها پرواز میکردن سرشو تکون داد الان وقتش نیست باید پخته تر عمل کنه نه مثل پسرهای دبیرستانی سمت اتاق رÙت کنار موبایلش یادداشت بود لبش از خنده Ú©Ø´ اومد تهیونگ براش نوت گذاشته ØŸ
《عزیزم ببخشید باید میرÙتم خونه لباسهامو عوض میکردم میرÙتم شرکت چون دیروز شرکت نرÙتم Ú©Ù„ÛŒ کار جمع شده اØتمالا تا دیروقت شرکتم ممنون Ú©Ù‡ درکم میکنی Ùˆ کنارمی جزتو کسی Ùˆ ندارم میشه اخر Ù‡Ùته بیای خونه ÛŒ من پیشم باشی تو خواب خیلی خوشگلی دوست دارم از دور میبوسمت. تهیونگت》
خنده اش بیشتر Ú©Ø´ اومد. ای خدا این پسر با قلبش چیکار میکرد زیر لبی Ú¯Ùت《 اØتیاج به انقدر ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù†Ø¨ÙˆØ¯ 》گوشیشو روشن کرد اووو٠کلی پیام داشت هم دانشگاهی هاش نگرانش بودن چون تابØال غیبت نداشته .تو گروه چتشون رÙت
《سلام بچها بخدا من زنده ام عوضیا مراسم ختمم گرÙتید؟ یه روز کار پیش اومد برام ببینا
سوهین Ø´ÛŒ بیزØمت جزوهای دیروز Ùˆ عکسشو Ù…ÛŒÙرستی مرسی》
《به به ببین کی از خودش رونمایی کرد》
《سلام جونگکوک Ø´ÛŒ چشم الان تو خصوصی Ù…ÛŒÙرستم برات》
《اه اه چندش سوهین خودتو کنترل کن بابا خیلی ضایعی》
《خÙشو موبین 》
《Øالا چرا نیومده بودی؟》
《Øالت خوبه ؟》
《اره ممنونم اتÙاق خاصی نبود یه مشگل خانوادگی بود ممنون نگرانم شدید》
《سوهین Ø´ÛŒ موبین Ùˆ ولش Ú©Ù† Øسوده Øسود نه اینکه مثل ما نمراتش خوب نیست Øسودی میکنه🤣🤣》
《من Øسودی Ù…ÛŒ کنم؟ نکبت یکی دیگه رو یکی دیگه کراشه من این وسط شدم Øسود خدااااا》
《🤣🤣🤣》
《بخیال کمک خواستی بگو میدونی که هستیم》
《ممنونم هیونگ نه ØÙ„ شود Ùردا میبینمتون Ùعلا》
《مواظب خودت باش اوپا》
《اه اه اوووق خداÙظ》
با خنده صÙØÙ‡ پیام Ùˆ بست نمیدونست میتونه به پسر پیام بده ØŸ نکنه پیام بدم یکی ببینه ØŸ بیخیال پیام شود اØساس میکرد ریسکش زیاده گوشیو میخواست بزاره تو جیبش Ø´Ú© کرد نکنه پیام ندم Ùکر کنه ناراØت شدم
اههه هرچی بادا باد
《سلام اقای کیم روزتون بخیر 》
نه قشنگ نیست
《سلام اقای رئیس خسته نباشی روزتون چطور بود 》
《نه اینم خوب نیست اه ولش کن 》
شماره ÛŒ جیمین Ùˆ گرÙتÂ
《سلام هیونگ کجایی؟ 》
《سلام کوک اومدم کتاب بخرم بعدش برم مارکت خرید کنم برای خونه تو کجایی ؟》
《هنوز خونه هوسوک هیونگم تازه صبØانه خوردم دارم میرم خوابگاه 》
《کوک چرا پیشم نمیمونی ؟》
《هیونگ نمیشه اینجا خونه هوسوک هیونگه تو اینجایی قضیه ات Ùرق میکنه من نمیخوام اویزون کسی باشم به اندازه کاÙÛŒ سربارتو بودم Ùقط خیلی برات خوشØالم بنظر هوسوک ادم خوبی میاد Ùˆ مراقبته پس خواهشا ÙˆØØ´ÛŒ بازی درنیار 》
《هیییی با هیونگت درست Øر٠بزن میمون خرگوش نمای کوچولو
گمشو هرغلطی میخوای بکن من رÙتم Ùقط مواظب خودت باش》
《چشم هیونگ توهم مراقب باش》
سمت لباساش رÙت Ùˆ اتاق، خونه Ùˆ اشپزخونه رومرتب کرد از خونه بیرون رÙت .
رو صندلی اتاق خوابگاه مشغول درس خوندن بود یکماه دیگه درساش تموم میشود قبل از تهیونگ برای بورسیه تمام مدارکشو برای دانشگاه امریکا Ùرستاده بود ولی الان نمیخواست بره الان دلیل برای موندن داشت برای دومین بار از خدا تشکر کرد اولیش برای جیمین دومی تهیونگ Ú©Ù‡ گذاشته بود هم خانواده Ùˆ هم عشق Ùˆ تجربه کنه.
KAMU SEDANG MEMBACA
عشق در نگاه اول
Romansaتهیونگ پسری که رباتیک وار زندگی میکنه و تو خانواده ی محدود ودیکتاتوری بزرگ شده که از شانس با پسری تصادف میکنه که تو یک نگاه عاشق میشه اگه راستشو بگی پول و بهت میدم ؟ تو گی ؟ ژانر :رمانس ، بی ال ، فول اسمات #کوکوی #bts این فیک مناسب هر...