تا قبل از هماهنگ کردن با شخصی به اسم جانگ فکر میکرد تو خواب و رویا هنوزم باور نمیکرد یعنی از فردا بدهی نداشت لبخند رو لبهاش بود ماشین مدل بالایی جلوی پاش توقف کرد 《اقای پارک؟》
سرشو پایین اورد از شیشه سمت شاگرد به راننده ی خوش قیافه نگاه کرد یه سوت زد سوار ماشین شود
سلام《 اقای جانگ؟ فکر نمیکردم قیافه اتون اینجوری باشه 》《 بله کجا باید بریم ؟》《 هووم اقای رییس خودش خوشگله هرچی خوشگله دور خودش جمع کرده افرین خوشم اومد 》《. بله؟ متوجه نشدم !》 《هیچی ادرس و تو جی پی اس میزنم بریم فقط ماشین و خیلی نمیشه نزدیک برد بشما اسیب میزنن .》《 نگران اونش نباشید ادرس و بزنید .》
همه ی طلبکاراشو تسویه کرد بجز یکی حالش خیلی خوب بود سربسر منشی رئیس که فهمیده بود اسمش هوسوک میذاشت همه اش شوخی میکرد و هراز گاهی خندشو درمیاورد .
《هوسوکی از این به بعد بهت میگم جیهوپ تو امید منی تا حالا امید کسی بودی؟ بگو دیگه یالا 》《. خیر》《 ، خیر چیه موادب نباش بگو نه . پس از امروز امید یه نفری اونم نه هرکسیا فقط من جیمین ملقب به موچی》 بلند خندید هوسوک خنده ای به لقبش زد 《حالا چرا موچی ؟》
《اون کوک توله سگ بهم میگه این بغل نگه دار.》 با زدن راهنما ماشین کنار خیابان پارک کرد با فکر به اینکه به مقصد رسیدن اطراف و با چشماش نگاه میکرد جیمین خندی بلندی کرد《 نه هنوز نرسیدیم میخوام دلیل موچی و بگم دستاتو بده زودباش》 هوسوک با ابروی بالا دستاشو جلو اورد جیمین دستاشو گرفت رو لپاش گذاشت 《ببین چقدر نرمه مثله موچیه 》 خندید چشماش خطی شود هوسوک خشک شده با چشمای درشت به صورت پسر نگاه کرد اولین بار بود انقدر دقیق نگاه میکرد زیبا بود واقعا نزدیک بود تو صورت پسر و خنده هاش غرق بشه بخودش اومد سریع دستاشو کشید ماشین و دوباره به حرکت انداخت پسر بخاطر عکس العملش بلندتر خندید 《حالا دیدی چرا میگه.》 سکوت تو ماشین برقرار شود هوسوک معذب بود 《بعداز پرداخت بدهی میخوای چیکار کنی؟》
《هووم راستش نمیدونم الان که فکر میکنم من از بچگی هواسم به کوک بوده و برای خودم هیچکاری نکردم اصلا نمیدونم بدون مشکل چه حسی هست 》.لحنش ناراحت بود.《 نمیخوای درستو ادامه بدی؟》《 درسمو ؟جیهوپی بزار یه رازیو بگم بهت من از بچگی عاشق رقص بودم تو یتیم خونه دوراز چشم مدیر میرفتم تو سالن میرقصیدم تا اینکه مدیر فهمید تنبیه بدی کرد از اون به بعد نرقصیدم 》《 دیگه از امروز به بعد کاری نداری برو کلاس ثبت نام کن .》 جیمین با چشمای اشکی بهش نگاه کرد 《ای اقای جانگ من اول باید مدرک بگیرم بعدش اموزشگاه ثبت نام کنم بدهی هام تموم شده ولی خرج دانشگاه کوک و اجاره خونه هم هست منم بخوام برم دیگه چیزی نمیمونه تازه بدهی من به اقای کیم هست》 دستاشو به چشمهاش کشید دوباره خندید 《ایراد نداره بجاش داداش کوچولوم برای خودش کسی میشه .》هوسوک بدون فکر و در لحظه گفت 《خرج درس خوندنتو من میدم بیا خونه ی من مدرکتو گرفتی برام جبرانش کن نظرت چیه؟ 》جیمین با لحن متعجب پرسید 《چرا اینکارو میکنی؟ ممکنه عاشقت بشم》 هوسوک سرفه ای کرد《 مگه نگفتی من امیدتم ؟ درضمن جمله دومتو نشنیده میگیرم 》. جیمین قطرات اشک رو صورتش بود ولی نمیخواست چشماش از فرشته ی روبروش برداره تا مقصد گریه کردو ذول زد . جعبه دستمال کاغذی و هوسوک سمتش گرفت 《پاک کن صورتتو گریه میکنی زشت میشی رسیدیم بیا پایین .》
جیمین بخودش اومد صورتش و تمیز کرد به اطراف نگاه کرد به قتلگاهش به شکنجگاهش برگشته بود با ترس به هوسوک نگاه کرد 《تو نیا اینجا خطرناکه نمیخوام حتی یه انگشت رو بدن تو بخوره میرم سریع برمیگردم 》بدون معطلی مردو بغل کرد هوسوک خشک شده به بغل و دور شدن دوان دوان پسر نگاه کرد از شوک خارج شود شماره گرفت 《بیایید اینجا حواستون و جمع کنید 》اروم بسمت جایی که پسر رفت حرکت کرد دستشو بسمت تفنگش برد این یادگار امریکاش بود و مجوز داشت با نزدیک شدن و بیشتر شدن سرو صدا اخماش تو هم رفت تا اومد در خراب و هل بده دستش خشک شود .
《خوب ببین بیبی ما پول اورده قرضشو صاف کنه از کجا اورده رو هم نمیگه ایرادی نداره ولی خودت میدونی که هر پولی میدی باید ما ۱۶ نفرم ساپورت کنی》 صدای داد پسر بلند شد 《من که دیر نکردم کل پولم دادم با سود دستتو بکش حرومزاده ولم کنین 》 هوسوک چشماش خون افتاد دستشو عقب برد و با پا محکم درو باز کرد تمام سرها سمتش اومد جیمین با وحشت نگاهش میکردداد زد 《 جیهوپ برو خواهش میکنم نیا 》مین هو با نیشخند میله ی تو دستشو تکون داد《 خوب خوب خوب ببین اینجا چی داریم دوست پسرت پس پول و داده هووم ببین اقا پسر جی هوپی هرچی هستی قانون من اینه هروقت این بیبی پول میاره باید زیر هر ۱۶ تامون بخوابه فهمیدی کارش تموم شود شمارو بخیر و مارو بسلامت دیگه ریخت همو نمیبینیم اوگی؟ 》هوسوک با چشماش همه ی افراد و از نظر گزروند چشمش به جیمین افتاد که با سر پایین داشت گریه میکرد شکستن غرورشو از دورهم میشود شنید دلش سوخت یعنی تا الان چند دفعه بهش تجاوز شده ؟ با یاداوری این حرف اخمهاش بیشتر درهم رفت .بلند داد زد《 خوب پس چون پول و من دادم با قوانین من میریم جلو الان اون پسرو ول میکنی ما میریم و همه چیز بخوبی تموم میشه》 پسر روبروش با اخم تا اومد حرف بزنه پرید وسط حرفش ادامه دا 《یا تا اخرین قطره خونتون و میریزم بدون اینکه اب ازاب تکون بخوره 》مین هو با صدای بلند خندید و همراه باهاش هر ۱۶ نفر خندیدن ولی جیمین هنوز التماس میکرد بره . هوسوک نفس بلندی کشید داد زد 《تا ۳ میشمرم جوابتو میخوام 》
۱
صدای خنده
۲
صدای خنده
۳
صدای خنده
ااااااییییی
تفنگشو دراورد خونسرد به پای مین هو شلیک کرد
《جوابت پس این بود 》
همه به معنای واقعی خفه شده بودن
《این اخرین هشدار منه
جیییییمییین برو بیرون 》
همه ترسیده بودن و جیک کسی درنمیومد
《خواستم اروم پیش برم ولی توی حرومزاده نخواستی 》
مین هو دادی کشید 《حرومزادها چرا وایسادید بگیریدش این مادر اشتراکیو 》ولی کسی جرات نمیکرد به پسر خونسرد حمله کنه جیمین خشکش زده بود از مرد اتو کشیده ی تو ماشین بعید بود این حرکات همونجا عاشقش شد عاشق فرشته ی نجاتش عاشق امیدش عاشق جیهوپش عاشق هوسوک
هوسوک با دیدن جیمین اخم کرد و دوباره داد زد 《جیمین گمشو بیرون الان 》
با داد هوسوک همه تو جاشون پریدن ولی جیمین داد 《زد تورو تنها نمیزارم پیش این لاشخورا 》صورتش جای مشت بود گوشه ی لبش پاره بود بالای ابروش شکسته بود ولی میخندید هوسوک نیشخندی به توخسیه پسر زد و اروم بسمت در حرکت کرد تو حرکت داد زد《 هرکس از این در بیاد بیرون جنازش تو کوچه میوفته هشدار دادم 》
نزدیک در که شود یکی از اون ارازل با قمه بهش حمله کرد جاخالی داد و با ته اسلحه محکم به شقیقه مرد کوبید که درجا افتاد جیمین سریع با پای لنگون خودشو به هوسوک رسوند با دستاش صورت پسرو بدنش و چک میکرد با نگرانی گفت《 گفتم که نیا خطرناکه اگه بلایی سرت میومد من چه خاکی تو سرم میریختم》 با بغض لب زد《 من ارزش ندارم یه خراش روت میوفتاد من میمردم》 هوسوک قلبش لرزید پسرو تو اغوش گرفت در باز شود ۲۰ تا ادم گنده وارد اون مکان شدن هوسوک با سر ارازل و نشون داد به رئیسشون گفت 《ردی باقی نمونه غنیمتها بین خودتون تقسیم کنید》 دست پسرو شونه اش انداخت و خارج شدن
باسختی زیاد به ماشین رسیدن جیمین و رو صندلی نشوند کمربندشو بست نگاه جیمین و رو خودش حس میکرد ولی بروی خودش نمیاورد با نشستن پشت فرمان بسمت اولین بیمارستان حرکت کرد .
《اقای پارک خداروشکر صدمه ی جدی ندیدید فقط پاتون باید ۲ هفته تو اتل باشه و بهش فشار نیارید جواب ازمایشتان بیاد مرخص میشید》 با تشکر هوسوک از اتاق خارج شود .
هوسوک درحال خارج شدن زمزمه ی جیمین و شنید قلبش مچاله شود
《اذت خیلی ممنونم جیهوپم.》
《تکون نخور تا بیام》 درو باز کرد و رفت بیرون
از سوپر مارکت مواد غذایی خرید و چندتایی بیبیمباب که فعلا بده به جیمین حساب کرد بسمت اتاق جیمین حرکت کرد ولی پسرو درحال خروج از بیمارستان دید با عصبانیت بسمتش دویید از پشت گردنش و گرفت و براید بغلش کرد جیمین از ترس جیغ خفه ای کشید تا اومد داد بزنه چشمهای عصبانی پسر و دید جرات نکرد دوباره بسمت اتاق رفتن رو تخت که گذاشتش هوسوک نفس های بلند و عصبی میکشید جلوی پنجره واستاد چشمهاشو بست نفس بلندی کشید بسته ی غذا رو از پلاستیک دراورد به جیمین داد 《از صبح چیزی نخوردی بخور تا برسیم خونه》
《خونه؟》 تاکیدی و رسا گفت《 بله خونه البته خونه ی من فهمیدی ؟ 》جیمین مثل بچها با سر تایید کرد و غذارو خورد واقعا گشنه اش بود هر سه تارو خورد ولی بازم گشنه اش بود به پسر نگاه کرد دست بسینه رو مبل نشسته با اخم بزمین نگاه میکنه
《میگم چیزه جیهوپ ؟ 》پسر باهمون اخم به جیمین نگاه کرد《 هوم؟》《 میگم دستتون درد نکنه فقط چیز دیگه نداری بخورم هنوز گرسنه امه 》. هوسوک که انتظار این جمله رو نداشت خندش گرفت با خنده بلند شد پلاستیک و نگاه کرد چندتا سوسیس خریده بود انارو برداشت به جیمین داد کنارش واستاد و خوردن پسرو نگاه کرد که با ولع سوسیس میخورد ناخداگاه دستشو تو موهاش کرد و بهمشون زد و خندید و کیوتی زیر لب گفت پسر با بالا اوردن سرش و دیدن چشمای متعجبش تازه پی به گندی که زده بود کرد خندشو خورد دستشو سریع برداشت که تو راه اسیر دست جیمین شود
《می میشه میشه بازم بکنی حس خوبی داره خواهش میکنم قول میدم پرو نشم خواهش میکنم》
هوسوک دوباره دستشو تو موهای پسر کرد با دیدن بسته شدن چشمهاش لبخند تلخی زد در باز شود دکتر با دردست داشتن ازمایش وارد شود.
《خوب اقای پارک مشگل خاصی نداشتید فقط حتما به دکتر ارولوژی مراجعه کنید هورمون مردانگیتون مشکل داره 》. جیمین با سرفه وسط حرف دکتر پرید 《بله بله ممنون اقای دکتر خسته نباشید》 هوسوک تا خواست سمت دکتر بره دستشو گرفت با تکون سر مخالفت کرد هوف کلافه ای کشید و کنار تخت ایستاد.
YOU ARE READING
عشق در نگاه اول
Romanceتهیونگ پسری که رباتیک وار زندگی میکنه و تو خانواده ی محدود ودیکتاتوری بزرگ شده که از شانس با پسری تصادف میکنه که تو یک نگاه عاشق میشه اگه راستشو بگی پول و بهت میدم ؟ تو گی ؟ ژانر :رمانس ، بی ال ، فول اسمات #کوکوی #bts این فیک مناسب هر...